نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

حرف ها...

کاش می دانستی...

کاش می دانستی چقدر این شب ها به لبخند هایت فکر می کنم...کاش می دانستی چقدر دلم تنگ می شود برای خندیدنت ، برای شاد بودنت...

وقتی خبردار میشوم یک اتفاق سخت ، بر تو گذشته است ، انگار که تمام غم های عالم را به درون دلم سرازیر کرده باشند...دلم هرّی می ریزد و با خودم می گویم : چگونه روح لطیف او ، زیر بار این غم ، طاقت آورده است!؟...دقایق زندگی اش چگونه گذشته است و چگونه توانسته این سختی ها را تحمل کند!؟

کاش می دانستی چقدر چشم انتظار لب های خندانت هستم...اگر از میزان اشتیاق من آگهی داشتی ، هیچ گاه لبخند را از روی لبانت محو نمی کردی...

تو ، باران لطیف بهاری هستی بر کویر  قلب من...همان قدر مهربان ، همان قدر حیات بخش ، همان قدر فرح زا...


غم هجران تو ای دوست ، چنان کرد مرا

که ببینی نشناسی که منم یا دگری...

#عراقی

نظرات 2 + ارسال نظر
Aurora جمعه 1 بهمن 1395 ساعت 11:34

باشههههه شما گفتید ما هم باور کردیم:d
یه شیرینی هست هاااا : )))

نخیرم من شیرینی نمیدم اصن!واسه چی باید شیرینی بدم! الکی میخواین ما رو تلکه کنین شما!

Aurora پنج‌شنبه 30 دی 1395 ساعت 10:51

سلااام:)
خوبید شما؟!
شیرینی جناب دکتر
نوشته هاتون بسی پر معنی شده:d
دو هفته فکر کنم نبودم ها:d
شیرینی رو کی میدید؟:d

سلام
ممنون شما خوب هستین!؟
نه هیچ معنی خاصی ندارن!
فقط دارم می نویسم که عادت کنم دوباره به نوشتن!
موضوع دیگه ای پیدا نمی کنم جز همین موضوعات!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.