نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

برف و بوران!

جمعه صبح تصمیم گرفتیم که راه بیافتیم و بیایم خونه...بابا از ۱۴۱ وضعیت آب و هوا رو سوال کرد و فهمیدیم جاده ی تربت به مشهد مسدوده...ولی با این وجود راه افتادیم...چون اگه می موندیم شرایط قطعا بدتر و سردتر می شد...خلاصه راه افتادیم و بعد یه ساعت رسیدیم به باغچه...پلیس گفت راه مسدوده و باید برگردیم!رفتیم ملک آباد و زنجیر چرخ رو نصب کردیم و منم رفتم یه مقدار کیک و بیسکویت و کنسرو خریدم که اگه توی راه موندیم خوراکی داشته باشیم!

باز دوباره راه افتادیم و یه چندکیلومتری که رفتیم دیدیم جاده زیاد هم برفی و یخی نیست!یه گوشه ای ایستادیم و زنجیر چرخ ها رو باز کردیم!یه تیکه هایی از راه برف به شدت زیاد بود...یه تیکه هایی از مسیر ، پر بود از درختای کاج...تا به حال به اونا دقت نکرده بودم...چقدر به چشم می اومدن توی برفا...همه جا سفید سفید بود ...خیلی قشنگ  و باحال...

به خونه هم که رسیدیم برف اومده بود بازم...روی کوه ها پر بود از برف...یه منظره ی قشنگی بود که تا بحال ندیده بودم...


اونقدر توی این چند روز از برف نوشتم که هرکی بیاد توی وبلاگم ممکنه سرماخوردگی بگیره!



نظرات 4 + ارسال نظر
roz دوشنبه 18 بهمن 1395 ساعت 01:41

لابد الان هم نشستی داری اون آذوقه های راه رو میخوری
من عاشق اینم که توی برف گیر کنیم و مجبور شیم شب رو توی برف و یخبندان بگذرونیم بعد گوشی هامون هم آنتن نده بعد هیشکی هم از جاده رد نشه ماشینمون بنزین هم نداشته باشه بعد مجبور شیم هیزم جمع کنیم آتیش روشن کنیم
یه چندبار گیر افتادیم ولی تایمش و هیجانش کم بوده زیاد حال نداده

اره هنوز اون آذوقه ها موندن ها...کیک و بیسکویت و ...
بابا من همیشه از این گیر کردن می ترسم!حالا بیابون باشه یه چیزی ولی توی برف خیلی ناجوره انصافا!دوست دارم کویر باشه و شب دراز بکشم آسمون رو نگاه کنم و صد البته غذا و آب و شارژ گوشی و همه چی هم اوکی باشه هااااا

لونااااااااا یکشنبه 17 بهمن 1395 ساعت 23:47 http://Toybox.blogsky.com


_______________________________________

میگم تازه کشف کردم این حبابا میترکه قلباش ازاد میشه،بس خوشمان امد،ب حدی ک انقد زدم رو صفحه ک منفجرشون کنم ، یهو قاط زد همه چی وایساد و دیگه حبابا حرکت نکردن
حرکتی بس جالب انگیزناکمند بود این حبابا و ترکیدنشون

برف!برف!

من نیز گاه اوقات ، وبلاگ خویشتن را به سبب سرگرم نمودن روح می گشایمی و حباب ها ترکاندمی و روح خویش را به سوهان این قلوب گلگون خارج شده از حباب ها شاد کردمی...باشد که مورد هدایت قرار گرفتمی و شما نیز پند گرفتندی...!

جالب انگیزناک خیلی واژه ی خوبی بود!

کوچ یکشنبه 17 بهمن 1395 ساعت 20:36 http://kuch.blogsky.com

آینده نگری در پاراگراف اول به طور کااامل مشهود است

ممنونم...
برای بار اول فکر کنم آینده نگری رو انجام دادم در زندگیم!!

لونااااااااا یکشنبه 17 بهمن 1395 ساعت 04:02 http://Toybox.blogsky.com

اون آینده نگری تون در ذخیره ی آذوقه درصورت گیر افتادن در راه،،منو کشت..خیلی خوب بود

عععععه بازم برف،باااااااااااازم برففففف،یادم نیارین دیگههه

دیگه گفتم یه بارم که شده آینده نگری رو توی زندگی م استفاده کنم ببینم چیطو میشه!

برف
برف
برف
برف واقعا عالیه!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.