ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
به کریم آقای بوزرجمهری گفتند: اسناد خرید کاه و جو اداره ی دواب زیاد شده ، اجازه می دهید آن ها را بسوزانیم؟
او گفته بود: یک رونوشت از هرکدام برداری ، آن وقت آن ها را محو کنید.
یک شوخی دیگر هم به او نسبت می دهند که با ماده ی سوختن همراه است. می گویند به دستور او ، پهن ها و تپاله های زیر دست و پای اسب ها را قرار شد بسوزانند ، و همه ی آن ها را در محوطه اصطبل روی هم ریخته آتش زدند و او تماشا م یکرد و وقتی شعله های دود و آتش بلند شد ، این بیت را به زبان آورد:
آنکه دائم هوس سوختن ما می کرد کاش می آمد و از دور تماشا می کرد
وقتی قرار شد همه نام فامیل داشته باشند ، کریم آقا نام فامیل بوزرجمهری برگزید! ادیب السلطنه سمیعی گفته:
کریم آقا اگر بوزرجمهری است رضا خان هم یقین نوشیروان است!