نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

احوال این روزها...

دیروز تومور مغزی آقا اسحاق رو که باعث شده بود دچار تشنج های مکرر بشه رو عمل کردن...آقا اسحاق ، بیمار تخت شماره ی ۷ بود که من مسؤول شرح حال گرفتنش بودم...قبل از این که برای عمل بره ، دیدمش ولی نرفتم جلو ...یه جاهایی ته دلم ، دعا کردم که این آخرین باری نباشه که می بینمش...امروز که رفتم بخش ، رفتم  که ببینم برگشته یا نه...که دیدم با پیشانی پانسمان شده دراز کشیده روی تخت...خوشحال شدم که بازم میدیدمش...

خانم ش  رو دیگه شاید هیچ وقت نبینمش و نفهمم تشخیص بیماری ش چی بوده...بیمار تخت ۲۳ که یک هفته ازش شرح حال گرفتم و معاینه انجام دادم و یکی از  تشخیص افتراقی هاش MSبود ۴۱ سالش بود و  حدود یک هفته بود که بستری شده بود...و الان نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت از رفتنش ، خوشحال از  این که شاید خوب شده باشه و مرخص شده باشه ، و درمان از این که شاید واقعا نتونستن تشخیص درستی بدن و مرخص شده و رفته ...



نظرات 1 + ارسال نظر
Baran سه‌شنبه 8 اسفند 1396 ساعت 09:02 http://haftaflakblue.blogsky.com/

سلام ودرود برشما ،...
احوال خوب وقت تان بخیرونیک،...
خودتونو اذیت نکنید،..خدابزرگه ،..انشاءالله بیمارها تون،..احوال شون روبه بهبودی هست و سلامتی جایگزین بیماری شون میشه.
به اذن الله سلامت بمانید وشاد،...آمین.

سلام خانم باران
ممنوووونم عمیقا...احوال شما هم بخیر و شادی
خیلی دوست دارم کمک شون کنم و یا حداقل اگه هم شده ، باعث بشم یه مقدار آرامش روانی داشته باشن...و خوب همیشه سعی می کنم بهشون امید بدم و باهاشون مهربون باشم...کمترین کاریه که از دستم برمیاد...
ان شاالله...شما هم همیشه سالم و شادمان باشید...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.