-
شب، آخرین شب تابستان
جمعه 31 شهریور 1402 00:36
اتاق نیمه روشن، گرگ و میش گونه. موسیقی های پیشنهادی سوندکلود در حال پخش. چشم ها نیمه خسته، و خیال آسوده. نوشتن در اینجا برام یه حس غریبانه ای داره. هربار که میام و مینویسم، هربار که این وبلاگ رو باز می کنم، به یاد اتاق خوابگاهم می افتم، به یاد میز کنار پنجره، گلدان های گل یخ و پتوس و حسن یوسف، و تاریکی نیمه شب ها و...
-
نوشتن پس از مدت ها
پنجشنبه 16 شهریور 1402 00:00
مدت هاست که ننوشته ام. و راستش را بخواهی من نوشتن در اینجا، در این صفحه را بسیار دوست دارم، و از اینکه دوباره در این صفحه می نویسم، خوشحالم. اولین بار که این وبلاگ را آغاز کردم، چند ماه بیشتر از شروع دانشگاهم نگذشته بود، و الان که مشغول نوشتن هستم، مشغول به کارم، یعنی فردا صبح، باید به شیفت اورژانس بروم. حدود ۹ سال...
-
بازگشت، غبار ستردن، و نوشتنی دیگرباره
شنبه 30 مهر 1401 00:19
شب، نیمه شب، موسیقی friday's soldiers II و سایر موسیقی های پلی لیست سوندکلود بازگشته ام، در نیمه شبی، و از ورای شب ها و روزهایی که گذشته اند، از ورای روزها و شب هایی که به معنای واقعی زندگی کرده ام، و در این معنای واقعی زندگی، معنای شادی، غم، لذت، رنج، محبت، آرامش، و بسیاری دیگر از احساسات انسانی را دریافته ام....
-
The Leftovers
شنبه 24 مهر 1400 21:37
شب در مسیر تهران به مشهد، از دو سو کویر، از شش جهت تنهایی و تاریکی! موسیقی The Leftovers در دور تکرار، برای شاید صدمین بار در 24 ساعت گذشته چشم ها: کم فروغ، گرم، نمناک! خیال: گریزان! چشم هام را به دوردستِ ناپیدا در تاریکی و افق میدوزم، به 144 ساعت قبل فکر میکنم که در چنین شرایطی، سفری را آغاز کردم که هیچ از اتفاقات و...
-
سلام للذین یحبهم عبثا
جمعه 18 تیر 1400 00:49
نشسته ام توی همون تاریکی، اینبار بی مهتاب، با نور اندک صفحه ی لپتاب و برگ های گل های مبهم در اندک نور اتاق. اولافور میشنفم. هفته ی قبل رفتم روی پشت بوم، امشب هم. چند تایی صورت فلکی جدید دیدم. امشب اما نه، که آلودگی نوری زیاد بود. دو سه بار طلوع زیبای ماه رو از افق مشرق در نیمه شب دیدم ، خیلی خیلی قشنگ و جنون آمیز....
-
حرف ها
جمعه 17 اردیبهشت 1400 04:39
باران، سحر بیست و چهارم رمضان، هوا ابری، صدای پرنده ها، موسیقی های سوند کلود، سرما، بوی رطوبت، تاریکی. خسته ام می کنند، آدم ها، حرف ها، مناسبت های انسانی. دوست دارم یک مدت خالی باشم، از همه چیز و همه کس و همه ی فکرهای غم آور و سنگینی که مدام شانه هایم را می خراشند. خسته ام از توجیه ها، از دروغ ها، از حرف های مدام، از...
-
ماه ، ماه ، ماه
جمعه 27 فروردین 1400 01:37
همان فضای تاریک و خنک اتاق و پنجره ی نیمه باز و جریان سیال و خنک و زنده و نم دار هوای نیمه شبی فروردینی که از هزار کوه و دره و درخت و گل و ابر، برخاسته و از ورای توری نازک پنجره می گذرد و بر ساعد و انگشت ها و شاخ و برگ ها می نشیند، در همراهی با موسیقی های آرام شبانگاهی سوندکلود. بامداد سحر سومین روز از ماه مبارک. سفره...
-
امشب، و شب ، و شب
شنبه 21 فروردین 1400 23:47
این بار، رو به پنجره نشستم. صندلی رو در عرض میز گذاشتم و و طوری نشستم که گلها، شهر و آسمون روبرومه و خنکای هوایی که از پنجره وارد میشه مستقیم بر صورت و چشم هام شلیک میشه. سوندکلود رو باز کردم و چند آهنگ جدید و آروم داره پلی میشه. رخوت در تنم رسوخ کرده. ذره ذره ی لحظاتی که می گذرونم، سرشاره از بی میلی، فقط گذران و فقط...
-
باران، بهار، شب
شنبه 14 فروردین 1400 23:56
بشنو: موسیقی متن فیلم شکار reunion پشت میز در اتاق تاریک نشستم، پنجره رو باز کردم و خنکای مرطوب و بهاری بر ساعد و انگشت ها و کیبورد و برگ های گل ها میشینه، ابرا توی آسمون غوغا کردن، رعدها، هر از گاه زمین رو روشن می کنن. سکوت شبانه و خنکا و تاریکی ، جاریه، خلسه ناک و افیونی دیروز کشیک بودم، همونطور که لحظه ی سال تحویل....
-
نیمه شب آذرماهی ، بی هیچ اندیشه ای در باب هستی
شنبه 8 آذر 1399 02:21
ابرهای غلیظ و در هم فشرده کوه ها رو درنوردیدن و گاماس گاماس ، تمام پهنه ی افق ها و شهر رو مث مخمل سرد و مرطوب پوشوندن...حتی تا خیابون اون طرفی هم رسیدن ، حتی تا کوچه ی کناری و حتی تا پشت پنجره ی اتاق، ولی من ، فقط توی فاصله ی دور میتونم ببینمشون. برای همین پنجره رو باز میکنم و وجود لطیف ، سرد و خیس ابرهای سوغاتی از...
-
سکوت ، تنهایی و تاریکی
یکشنبه 11 آبان 1399 00:20
کف نشین اتاق شدم. چند روزیه که به جای این که اغلب اوقات بشینم روی صندلی و پشت پنجره، میشینم کف اتاق، تکیه میدم به دیوار و فکر می کنم و با گوشی ور میرم و کتاب میخونم، هرچند کتاب خوندن روی صندلی و رو به فضای شهر یه چیز دیگه س! الان هم نشستم کف اتاق، در تاریکی ، سکوت و تنهایی، البته، سوندکلود مشغول پخش موسیقی های بیکلام...
-
ماه شب سیزدهم
چهارشنبه 12 شهریور 1399 00:37
همون نمای همیشگی، همون حس و حال همیشگی و تکراری اما لذت بخش برای من ...مینویسم تا بعدها ، که این محیط رو نداشتم ، به یاد زیبایی ، آرامش و صفای این آلونک بیفتم و دلم براش تنگ شه... نشسته ام پشت میز، گلدون جدید و بزرگ حسن یوسف ، گل یخ ، پتوس ها و گل قاشقی و سانسوریای قدکشیده ، کنار دستم هستن، همراه خوشه های گندم طلایی....
-
بوی پاییز...
جمعه 7 شهریور 1399 00:54
نشسته ام پشت میز اتاق اتاق نیمه تاریک ، نیم ساعت قبل ، ماه شب ششم رو تا غروب ش در پس کوه های مغرب تماشا کردم ، ذره ذره پایین رفتنش و پنهان شدنش. گل ها ، پر و بال گرفته در کنار دست هام نشستن ، انگشت هام ، روی کیبورد می لغزه و نور ، از ورای شیشه ی آشنا به چشم هام میرسه و روی میز و دفتر و قلم ها میپاشه... آهنگ های...
-
سالها ، ماه ها ، هفته ها ، روزها ، ساعت ها ، دقیقه ها ، ثانیه ها ، لحظه ها
سهشنبه 21 مرداد 1399 02:21
مدام خیال گذشته ها به سرم میاد. نشستم کف اتاق. تاریک. ماه هنوز به پهنه ی آسمون نرسیده و نورش رو نمی بینم. موسیقی بی کلامی که تو چنل گذاشته شده رو میشنوم، یه پیانوی آرامبخش. مدام ، به گذشته ها فکر می کنم. بیشتر از دو ماه هست که مشغول خوندن «درجستجوی زمان از دست رفته» ام. خیالات گذشته و خاطرات کودکی و نوجوانی مارسل...
-
سبزقباهای اردی بهشتی
جمعه 26 اردیبهشت 1399 21:26
-
بهار بهار ، چه اسم آشنایی...
سهشنبه 12 فروردین 1399 23:51
دیروز عصر رفتیم خونه ی بابابزرگ. بی بی و بابابزرگ و دایی رو دیدیم، بعد از حدود دو هفته. یک ساعت نشستیم و صحبت کردیم. دایی ، شیرینی اورد و کنار چایی خوردیم. بعد هم رفتیم باغ. انگار همه چی پررنگ تر شده بود، درختای انجیر برگای سبز کمرنگ شون داشت بزرگ میشد کم کم ، درختای سنجد برگای سبز و سفیدشون جوونه زده بود، گلای محمدی...
-
صبح بخیر
شنبه 24 اسفند 1398 06:00
-
بازگشت...
سهشنبه 6 اسفند 1398 23:29
امشب برگشتم خونه. به خاطر کرونا ، امتحان جامع مون افتاد بعد از عید. یک شنبه ظهر مشخص شد که امتحان کنسل شده. وسایلم رو از سالن مطالعه جمع کردم و از داخل دانشگاه فردوسی برگشتیم خوابگاه. توی مسیر، یک مسیر خاکی بی نهایتی رو پیدا کردیم وسط فردوسی، دو طرف علفزار و دو انتهای جاده ، سکوت و تنهایی و فارغ بالی. گفتم ، یاد فیلم...
-
شبانه ها...
جمعه 2 اسفند 1398 01:24
امشب ، نم نم بارون میبارید از سوندکلود آهنگ میشنوم ، چراغ مطالعه ، روشنه و اتاق نیمه روشن ، نیمه تاریک... گل ها ، شاداب و سرحال ، مخصوصا گل یخ و حسن یوسف در یک ماه گذشته ، مشغول خوندن برای امتحان پره اینترنی بودم. بعد از یک دوره ی درخشان از نظر روانی و بینش در زندگی ، که حاصل خوندن «درمان شوپنهاور» بود، الان ، در سطح...
-
آخرین یادداشت
دوشنبه 30 دی 1398 23:47
نشسته پشت میز اتاق ، اتاق نیمه تاریک ، هوا ابری و سرد ، بوی رطوبت باران و برف در هوا معلق ، گل ها در شاداب ترین حالت ممکن ، موسیقی های پیشنهادی ساوند کلود در حال پخش... امشب ، آخرین یادداشت دی ماه رو مینویسم ، آخرین یادداشت دی ماه پرحادثه. و شاید آخرین یادداشت زمستانی ای باشه که در این شرایط ، در این اتاق و در این...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 دی 1398 22:25
-
امشب ، چون روحی معلق در برزخ
سهشنبه 17 دی 1398 22:45
اتاق نیمه تاریکسایت ساوندکلود بازه و آهنگ میشنفمهوا سرمای دی ماه رو در خودش دارهدرباره ی چند مساله باید بنویسم. اول اینکه این روزها ، مشغول خوندن «درمان شوپنهاور» از اروین د یالوم هستم. مثل همیشه ، مرگ موضوع مهمی در نوشته هاش هست. و همین باعث میشه داستان جذاب تر و پویاتر بشه. چند تکه ازش رو اینجا خواهم نوشتجمعه ،...
-
نیمه شبی زمستانی با چاشنی حرارت تابستانی
یکشنبه 8 دی 1398 01:06
( این یکی دو خط ، پی نوشت هست ، ولی باید همینجا بنویسمش! اگه میخاید بیشتر در فضای این متن قرار بگیرین ، این آهنگها رو از ساوندکلود گوش بدین) : fight be khatere to Ennio Morricone - Chi Mai Yann Tiersen / Sur Le Fil PianoLa valse D'AmeliieA Comme Amourpayman yazdanian - Biganeganاتاق نیمه تاریک ، گل ها سرحال ، بشقاب...
-
نیمه شب زمستانی و غوطه در تفکر درباب اهداف زندگی
جمعه 6 دی 1398 02:14
پشت میز نشستم ، فابریزیو پاترلینی گوش میدم ، نور خفیف چراغ مطالعه اتاق رو روشن میکنه ، گلها : متجلی ، دل در حالت نیمه قرار ، ذهن : نیمه آرام ، شب :آرام ، صدای شهر : در گوش همهمه کنان.چند روزیه به این فکر میکنم که چرا این قدر میدویم ، برای رسیدن به خیلی چیزها؟ قراره به کجا برسیم که همیشه اینقدر سراسیمه و هراسانیم؟ کدوم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 آذر 1398 01:21
الان که دارم این سطور رو مینویسم ، هوا ، یهویی خیلی سرد شده دوباره و ابرا ، کل شهر رو پوشوندن ، و دارن ذره ذره پایین تر میان! همین الان یه لحظه دلم یه مه غلیظ خواست ، طوری که اتاقم کلا توی مه قرار بگیره و بتونم ازین بالا غرق شدن شهر رو در ابر ببینم ، و بعد هم به همراه اتاقم غرق شم توی مه ، و تصور کنم که روی عرشه ی...
-
برف ، برف ، برف
پنجشنبه 30 آبان 1398 15:43
باز دوباره پشت پنجره نشستم ، روبروم نه تا گل ترگل و ورگل نشستن. شوپن میشنوم ؛ نور مرطوب و ملایم و خنک ، از لابلای ابرای درهم فشرده ی سنگین رد میشه و میاد داخل اتاق. بیرون ، برف میباره ، اگه بارش برف همینطوره ادامه داشته باشه ، امشب زمین سفیدپوش میشه. این شش روزی که اینترنت قطع بود ، خیلی دردسر برای همه مون ایجاد شد....
-
باغ بی برگی
جمعه 24 آبان 1398 16:44
موقعیت فضاییم ، و شرایط محیط اطرافم از نظر نور ، سایه ، صدا ، حرارت و نمای محیط طوری هست که دوست دارم یه نفری باشه که بتونه یه عکس ازم بگیره ،به نحوی که تمام این شرایط توش ثبت بشه ، و بعد اون عکس رو بذارم توی یه آلبومی که فقط سی و دو تا عکس میشه داخلش گذاشت! یعنی این شرایطو جزو حالات منتخب زندگی م قرار میدم! و اگه به...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 آبان 1398 16:30
از اول هفته ی قبل ، بخش روانپزشکی رو شروع کردیم ، دوباره علاقه م به مباحث روانشناسی برگشته. هم دوس دارم با بیمارا مصاحبه کنم و به حرفاشون گوش بدم ، هم دوس دارم در مورد بیماری ها بیشتر یاد بگیرم ، و هم دوباره به کتابای روان علاقه مند شدم. یکی دو تا کتاب درباره ی شخصیت سالم از کتابخونه ی بیمارستان ابن سینا امانت گرفتم...
-
خزان
جمعه 10 آبان 1398 19:43
خب خب خب خب سه هفته اس ننوشتم ، نه این که حرفی نداشته باشم هااا ، اتفاقا اونقدر حرف زیاد دارم که نمیدونم چطور بگم یا اصن بگم ، نگم!؟ همینه که اینطوری یه پا در هوا موندن فکرایی که توی ذهنم ان! امروز از خونه برگشتم. بعد از حدود دو ماه تونستم برم خونه واسه ی دو روز. بیشترین مدتی بود که خونه نرفتم ، و البته به این دوری...
-
اتفاقای جدید!
سهشنبه 16 مهر 1398 01:02
آخر هفته ی قبل ، رضا رو دیدم ، ارشد ادبیات فردوسی قبول شد و اومد مشهد . ما همدیگه رو بیشتر از اینستاگرام میشناختیم ، و البته چند باری هم هم مسیر و هم صحبت شده بودیم با هم. پنج شنبه ، مجالی شد و دوری در شهر زدیم و پیتزاخونه ای رفتیم و شیرینی قبولی ارشد رو گرفتیم! و درباره ی خیلی خیلی خیلی چیزها صحبت کردیم. و عجیب بود...