در دبیرستانی در شیراز که آقای دکتر"مهدی حمیدی"دبیر ادبیات آن بود ثبت نام کرده بودم.اولین انشا را با این مضمون دادند:دیوان حافظ بهتر است یا مولوی؟
برداشتم نوشتم:من یک بچه قشقایی از عشایر هستم.بهتر است از بنده بپرسید :میش چند ماهه می زاید؟اسب بیشتر بار می برد یا خر؟تا برای من کاملا روشن باشد ... وتقریبا شرح مفصلی از حیوانات که جز لاینفک زندگی عشایر بود ارایه دادم و قلم فرسایی کردم و در پایان نوشتم:من دیوان حافظ و مولوی را بیشتر در ویترین کتاب فروشی ها دیده ام .چگونه می توانم راجع به فرق و برتری این با آن انشا بنویسم؟
وقتی شروع به خواندن انشا کردم خنده ی بچه ها گوش فک را پر کرد....ولی آقای حمیدی فکورانه به ان گوش کرد و به من نمره بیست داد. در کمال تعجب و ناباوری گفت :اتفاقا این جوان نویسنده بزرگی خواهد شد...
محمد بهمن بیگی
نویسنده کتاب"بخارای من ایل من"
زودتر از من بمیر
کمی زودتر از من!
تا تو آن کسی نباشی که مجبور است
راه خانه را تنها برگردد...
راینر کنسه
بعضی چیز ها
تنها از دور ظاهر آرام و زیبا دارند
و انسان
برای نزدیک شدن به آنها نباید پافشاری کند
مثل عشق
سیاست
و مهاجرت...
من بر آسمان خراش ها
پرنده های مهاجر زیادی دیده ام
که چشم هایشان پر از اشک بود!
سایبر هاکا
اگر تو نبودی
عشق نبود...
همین طور
اصراری برای زندگی...
اگر تو نبودی
زمین یک زیر سیگاری گلی بود
جایی
برای خاموش کردن بی حوصلگی ها
اگر تو نبودی
من کاملا بیکار بودم
هیچ کاری در این دنیا ندارم
جز دوست داشتن تو...
رسول یونان
تفاوت سکه و ایده در این است که اگر من یک سکه و شما نیز یک سکه داشته باشید و سکه هایمان را با هم جابجا کنیم باز هم هرکدام از ما یک سکه خواهیم داشت ....اما اگر شما یک ایده و من هم یک ایده داشته باشم و آنها را با هم مبادله کنیم هرکدام دارای دو ایده خواهیم بود...جهان و محیط اطرافمان در حال تغییر است...در چنین شرایطی هیچ چیز خطرناک تر از دل بستن به کامیابی های دیروز نیست! بیشتر از توجه به سکه های دیگران به ایده ها و افکارشان توجه کن
الوین تافلر
چمدانم سنگین بود
کتاب...به قول گراهام گرین کتاب سنگین است...مثل آجر...
توی فرودگاه استانبول آقاهه نگاهم کرد :چهار کیلو اضافه بار داری
گفتم: کتابه ...میشه بذارین برم؟
گفت:همین جوریاس که هی هواپیماها سقوط می کنن
گفتم چقدر اضافه بار باید بدم؟
گفت :60دلار
گفتم:اگه شصت دلار بدم دیگه سقوط نمی کنن؟؟
مثل بز نگاهم کرد...
عباس معروفی