ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
عشق مأمور تن است و دوست داشتن پیغمبر روح.
عشق یک «اغفال» بزرگ و نیرومند است تا انسان به زندگی مشغول گردد و به روزمرگی که طبیعت سخت آن را دوست می دارد ، سرگرم شود ، و دوست داشتن زاده ی وحشت از غربت است و خودآگاهی ترس آور آدمی در این بیگانه بازار زشت و بیهوده.
عشق لذت جستن است و دوست داشتن پناه جستن.
عشق غذا خوردن یک حریص گرسنه است و دوست داشتن «همزبانی در سرزمین بیگانه یافتن» است.
عشق گاه جابجا می شود و گاه سرد می شود و گاه می سوزاند ، اما دوست داشتن از جای خویش ، از کنار دوست خویش برنمی خیزد ؛ سرد نمی شود که داغ نیست ؛ نمی سوزاند که سوزاننده نیست.
عشق رو به جانب خود دارد. خودخواه است و خودپا و حسود و معشوق را برای خویشتن می پرستد و می ستاید ، اما دوست داشتن رو به جانب دوست دارد ؛ دوست خواه است و دوست پا و خود را برای دوست می خواهد و او را برای او دوست می دارد و خود در میانه نیست.
عشق ، اگر پای عاشق در میان نباشد نیست اما در دوست داشتن ، جز دوست داشتن و دوست ، سومی وجود ندارد.
دوست داشتن از عشق برتر است...!
کویر
دکتر علی شریعتی