ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بعضی شب ها ، دلم می خواهد من باشم و تو... با هم ، کنار آتشی بنشینیم و به آسمان نگاه کنیم...من ، ستاره ها را برایت یک یک بشمارم و تو ، برایم ، چای بریزی و در پناه سوسوی نور آتش سرخی که برافروخته ایم ، برایم شعر بخوانی...
این روزها ، دلم می خواهد ، تو ، برایم حافظ بخوانی ، فال بگیری و من ، دلم غنج برود از بیت بیتی که می خوانی...مصرع به مصرع صدایت را جرعه به جرعه بنوشم ...برایت ترانه بگویم و چه ترانه هایی خواهد شد ، ترانه هایی ، که کنار تو سروده شود...چه ترانه هایی خواهد شد ترانه هایی که تو ، در کلمه به کلمه ی آن جریان داشته باشی...
و تو ، آغاز فصلی نو در زندگی من خواهی بود...فصلی هزاران هزار بار رؤیایی تر و زیباتر از بهار...
دگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی...
#سعدی
فوق العاده بود...
جدا نوشته هاتون روح تازه گرفتن...
تبریک میگم بهتون:)
ممنونم!



بازم ممنونم
امیدوارم بتونم دوباره به عرصه ی نوشتن برگردم