آنکه میگوید دوستت میدارم
خنیاگرِ غمگینیست
که آوازش را از دست داده است
ای کاش عشق را
زبان سخن بود
هزار کاکُلیِ شاد
در چشمانِ توست
هزار قناریِ خاموش
در گلوی من
عشق را
ای کاش زبانِ سخن بود
ـ□
آنکه میگوید دوستات میدارم
دلِ اندُهگینِ شبیست
که مهتاباش را میجوید
ای کاش عشق را
زبانِ سخن بود
هزار آفتابِ خندان در خرامِ توست
هزار ستارهی گریان
در تمنای من
عشق را
ای کاش زبانِ سخن بود
#احمد_شاملو
سیویکم تیرِ ۱۳۵۸ | از دفتر ترانههای کوچک غربت
این دفعه که رفتم خونه ، از مامان شیش هفت تایی قلمه گل یخ گرفتم و آوردم ...کاشمتشون پای گلای یخی که تابستون کاشته بودم...شد این گلدون توی تصویر! گل قاشقی هم دیگه جون گرفته و کم کم داره بزرگ میشه...گل حُسن یوسف هم از وقتی اومدم اتاق بوستان ، کم کمک شروع کرده به رنگ و رو گرفتن...رگه های ارغوانی و قرمزش داره دلبری میکنه!
چه گلدون و گل قشنگی
خیلی ممنووونم ازتون

سلام بر شما دکتر میمِ عزیز و گرامی








چه تصویرِ صمیمی ای
لای درخت توی تصویرِ ماه !جانِ
بیکران سپاااس؛بابت شرح حالِ پر تصویری که نوشتین
جسارتا از جانب ما خدمت یکایک شون ،سلام و نوازش برسونیدو بفرمایید که؛خرم و شاداب بمانیددد
راستی ،رنگ گلدون تون خیلی قشنگِ
واینکه؛
ای عشق ای عشق ...
سلام حضرت باران










خیلی ممنونم از لطف تون و از این که همراهی می کنین
بله بله تصویر ماه هم در عکس افتاده
از طرف گلدون فیروزه ای ، از شما تشکر می کنم