نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

بالاخره یه روزی...

حدود دو هفته ای هست که دارم «بالاخره یه روز قشنگ حرف میزنم» از دیوید سداریس رو میخونم. ادبیات معاصر آمریکا. خب ، انتظار داشتم که به اندازه ی اتحادیه ی ابلهان بتونه جذبم کنه ، ولی اینطور نبود. اوایلش برام خسته کننده بود حتی ، خیلی آروم جلو میرفتم ، ولی از نصفه ی کتاب به بعد بهتر شد و الان که دیگه آخرای کتاب هستم ، نظرم از «یه کتاب حوصله سربر و پر از پرگویی و اطناب» به «یه کتاب نسبتا خوب با ایده ها و چالشای جالب»‌تبدیل شده.

یه تیکه ایش رو توی هواخواه گذاشتم امروز. یه بریده ی نسبتا گنده ش رو هم اینجا میذارم ، که البته روخونیش کردم و کیبورد گوگل تایپش کرد! دستش درد نکنه ، که وقت و حوصله مون رو ذخیره کرد!:)))

با این که جمعه بود ولی زیاد حوصله م سر نرفت. دیشب و امروز فیلم فارست گامپ رو دیدم و کتاب خوندم و وقت رو گذروندم فقط. آخر هفته های خوابگاه وقتی تنها و کم حوصله باشی چندان هیجان انگیز و دلچسب نیست . این هفته ای که میاد امیدوارم بتونم برم خونه ، اگه گندی به برنامه م زده نشه میرم .


آها

چند تا مساله که این آخرای خوندن این کتاب سداریس فهمیدم:

یک این که کم کم ادبیات معاصر آمریکا هم داره جذبم میکنه ، مث ادبیات فرانسه

دو این که از خوبیای فرانسویا  اینه که توی سینما موقع فیلم دیدن صحبت نمیکنن ، برخلاف آمریکایی ها که خیل زر میزنن

سه این که زبان خارجه باید یاد گرفت ، اما مهمتر از اون اینه که در «زندگی واقعی»‌بتونی یادش بگیری ، یعنی توی همون جامعه

چار این که کلمات مفرد توی فرانسوی جنسیت دارن(اینو مطمئن نیستم) 

پنج این که متن زیر رو بخون!


علی رغم تمام تلاش‌های مذبوحانه برای بازیافت، آمریکا هنوز به شکل فاجعه باری اسراف کار است. این داغی است که بر پیشانی مان خورده و تمام زورمان را هم می زنیم که با ترکیب یکتایی از احساس گناه و ریاکاری آن را بپوشانیم. در اولین شب سفرم وقتی دندانم را در دستشویی هتلِ شبی ۲۷۰ دلاری ام مسواک میزنم متوجه تابلوی کوچکی میشوم که رویش نوشته: زمین را نجات دهید! 

فکر می کنم: باشه ولی چطوری!؟

 روی تابلو میزان آبی که هر ساله در خشکشویی هتل ها مصرف می شود ذکر شده و زیرش نوشته که با عوض کردن روزانه ملحفه ها و حوله های اتاقم ، خودِ من به شخصه دارم آبِ با ارزش را از دستان پیاله شده یک کودک تشنه می دزدم. به ظرف آبِ جوشی که بی خودی همراه قوری ۱۵ دلاری چای به اتاقم می‌فرستند چنین درخواستی آویزان نیست، ظاهراً جنس آب این یکی فرق میکند. دقیقا عین همین تابلو «زمین را نجات دهید» را در بقیه هتل ها هم می بینم و می رود روی اعصابم. من مشکلی با دو بار استفاده کردن از یک حوله ندارم ولی وقتی که شبی فلان قدر دلار برای یک اتاق از من می گیرند وظیفه‌شان است که هر روز ملحفه ها را عوض کنند. اگر دوست داشتم شب به همراه میلیاردها سلول مرده ی پوست روی تخت بخوابم یا در خانه می ماندم و یا می رفتم پیش دوستانم. من هیچ وقت خودم پول اتاقها را نمی دهم ولی متنفرم از اینکه با من کاری کنند تا به خاطر خواستن خدماتی که یک هتل گرانقیمت موظف به ارائه شان است احساس گناه کنم.


 در یک کافه زنجیره ای در سن فرانسیسکو یک تابلو می بینم که رویش نوشته:« دستمال از درخت ساخته می‌شود - صرفه جویی کنید» و اگر یک وقت این یکی را ندیدید یک متر آنطرف‌تر تابلوی دیگری نصب شده با این مضمون که: « اگر در مصرف دستمال اسراف کنید درخت ها را از بین می برید»! خب فنجان ها هم از کاغذ درست شده اند ولی وقتی که قهوه ی ۴ دلاری ات را سفارش می دهی حرفی از درختان عظیم سکویا به تو نمی زنند. احساس گناه فقط شامل خدماتی است که مجانی ارائه می شوند اگر قرار بود بابت هر برگ دستمال ۱۰ سنت بگیرند شک ندارم اینقدر نازک درستشان می کردند که مجبور شوی برای مبارزه با چشمه آب جوشی که همیشه از سوراخ ریز روی درِ لیوانت فوران می‌کند بیشتر دستمال اسراف کنی.


بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم

دیوید سداریس

نظرات 2 + ارسال نظر

از کسانی که میخان با خمیازه کشیدن به طرف مقابل بفهمونند که «داری پر حرفی میکنی» انقدر بدم میاد!

رُک بگین! آقا یا خانم X، لطفا کمتر حرف بزنید تا من تمرکز داشته باشم.

چه جالب

Baran یکشنبه 13 مرداد 1398 ساعت 16:36

سلام بر دکتر میمِ بزرگوارامیدوارم کارها و
برنامه ریزی هاتون بخیرو خوشی پیش بره و
سفر تون بیخطر باشه و
یه سر به خونه بزنید و
دیداری تازه کنیدو
سلام مارو هم خدمت پدر مادرو
خواهرها برسانید

این که فرمودین،یعنی تو همون جامعه.یعنی تشریف ببرین اون ور آبان شاءالله که هرچه خیرو صلاح تونو همون براتون پیش بیادو
هرکجا باشین آسمان تون آبی آرام روشن...

سلام و درود بر شما حضرت باران
خیلی ممنونم ازتون و امیدوارم که هرچی خیر و صلاحه پیش بیاد
زنده باشین شما

ایشالا که بشه یه سفری بریم اون ور آب !‌اگه دائمی باشه که خیلی بهتره
ان شاالله
ممنون از شما و ممنون از انرژی های مثبتی که از خطه ی گیلان برامون میفرستین

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.