نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

همزاد

کتاب همزاد دومین کتاب نویسنده ی روسی ، فیودور داستایوفسکی است.کتابی است درباره ی زندگی یک مرد به نام یاکوف پتروویچ گالیادکین. مردی که کارمند اداره ایست در سن پترزبورگ.اتفاقاتی می افتد که کم کم او را در مسیر جنون قرار می دهد و سرانجام هم به طور کامل به این گرداب می افکند!در اوایل داستان بدون دعوت نامه و با تصور داشتن دعوت نامه به مجلسی که در منزل معشوقه اش ـ که دختر مردی ست که به واسطه ای بر گردن گالیادکین حق دارد ـ برپاست می رود.از آنجا رانده می شود.در خودش تحقیر می شود!حال آن که پیش از آن علی رغم ثروت نه چندان زیادش خود را عالی مرتبه و جزو بزرگان به حساب می آورد!این تحقیر آغازی می شود بر به وجود آمدن یک همزاد خیالی در ذهن گالیادکین.همزادی که در ظاهر کاملا شبیه اوست.او همه ی خصلت های زشت اخلاقی اش را درون همزادش می ریزد و تنها خوبی ها را برای خودش نگه می دارد.همزاد خیالی اش با نیرنگ جایش را در اداره می گیرد و در زندگی اش خلل ایجاد می کند و آن قدر او را درگیر خود می کند که سرانجام وی را به مرز جنون می رساند!

کتابی که من خواندم ترجمه ی اقای سروش حبیبی بود.ترجمه ای بسیار روان و زیبا.خشکی ترجمه ی کلمه به کلمه را به کمک استفاده از ضرب المثل ها و کنایات زبان پارسی برطرف کرده بود و نیز از متن و پاورقی های کتاب می شد فهمید که صداقت کلام را نیز حفظ کرده است.

کتاب در چند مورد دچار تناقضاتی بود.یک مورد اینکه در صفحه ی ۳۳ نویسنده می آورد که (گالیادکین دستی بر موها کشید) و نیز در صفحه ی ۳۴ همکار گالیادکین به وی می گوید:(زلفتان را روغن کاری کرده اید) ، حال آنکه در صفحه ی ۷۲در توصیف همزادش می گوید (سرش درست مثل سر او طاس بود) که یک نوع تناقض ظریف است!

چند مورد دیگر تناقض هم  در متن وجود دارد که احتمالا به واسطه ی تغییراتی بوده است که داستایوفسکی در متن داستان ایجاد کرده و فراموش کرده که هم پای تغییرات ، این تناقضات را هم برطرف کند!

در مجموع کتاب زیبایی ست!توصیه میکنم حتما بخوانید!

گوژپشت نتردام...!

گوژپشت نتردام به واقع روایتی ست غم ناک از عشقی پاک و زیبا...

داستان در زمینه ای از حزن و پیشامدهای ناگوار جلو می رود...از کلود فرولو که راهبی دانشمند است گرفته تا برادر کوچکش ژان که در شیرخوارگی پدر و مادرش را  بر اثر طاعون از دست داده و تحت حمایت برادر است  و کازیمودوی گوژپشتی که درگیر تیره روزی ابدی و رانده شدن از اجتماع است و راهبه ی سیاه بختی که دخترش توسط کولیان دزدیده می شود و به جایش کودکی گوژپشت در گهواره اش نهاده می شود و اسمرالدای کولی ای که در نهایت جوانی و زیبایی به دار آویخته می شود تا گرنگواری که یتیم شده است و دست سهمگین روزگار خوشبختی را گاه به او می دهد و گاه صد برابر برایش بدبختی به بار می آورد!

داستان روایت تاریخی کاملیست از پاریس قرن پانزدهم با تمام زیبایی ها و زشتی هایش...نقطه ی ثقل داستان دختر جوانی ست به نام اسمرالدا که در کودکی توسط کولی ها به سرقت می رود و همراه بز بازیگوشش در پاریس نمایش اجرا می کند.مادرش در پاریس گوشه ی عزلت می گزیند در غم او می گرید.حول اسمرالدا مثلثی از سه عاشق شکل می گیرد ...اولی فوبوس است ...افسری که اسمرالدا عمیقا عاشق اوست ولی  او فقط برای هوس زودگذر دخترک را میخواهد و به قصد خود نمی رسد!دومی کلود فرولو  راهب کلیسای نتردام است که علی رغم تمام تلاش های خارق العاده ای که می کند نمی تواند اسمرالدا را به چنگ در آورد و سرانجام دخترک را تسلیم چوبه ی دار می کند و سومی هم کازیمودو گوژپشت نتردام و خدمتکار کلود فرولو است که از کودکی در خدمت او بوده است و یک چشمش نابینا و دو گوشش ناشنوا ست. تنها اوست که عاشقانه دخترک را دوست دارد و عمیقا به او عشق می ورزد.تا بدانجا که  همان روز بعد از اعدام اسمرالدا به گورستان می رود و دو سال بعد دیگران در گورستان به دو اسکلت بر می خورند که همدیگر را به سختی در آغوش گرفته اند . وقتی که خواستند اسکلت گوژپشت را از اسکلت زن جدا کنند خاکستر شد و فرو ریخت!

نتردام روح داستان است.در تمام کتاب رد پای این کلیسای اسرار آمیز  مشاهده می شود.رمان حول واژه ی تقدیر می چرخد که توسط کلود فرولو روی دیواره ی کلیسا حک شده است.واژه ای که تنها زمانی به آن پی می برید که داستان را با جان و دل بنیوشید!


بخوانید و لذت ببرید از این تراژدی!