نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

چه کسی؟

برای من ماجرای مردی را نقل کردند 

که دوستش به زندان افتاده بود

و او شب ها بر کف اتاق می خوابید!

تا از آسایشی لذت نبرد

که دوستش از آن محروم شده است...

چه کسی؟

چه کسی برای ما

بر زمین خواهد خوابید؟


آلبر کامو


پ.ن: چه کسی برای ما بر زمین خواهد خوابید!؟

پ.ن۲: ساعت ۱۲ امتحان فارما و پاتو دارم...!

بازگشت...

ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران

بیداری ستاره ، در چشم جویباران


آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل

لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران


بازآ که در هوایت خاموشی جنونم

فریادها برانگیخت از سنگ کوهساران


ای جویبار جاری،زین سایه برگ مگریز

کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران


گفتی به روزگاران مهری نشسته بر دل

بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران


بیگانگی ز حد رفت ، ای آشنا مپرهیز

زین عاشق پشیمان،سرخیل شرمساران


پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند

دیوار زندگی را زین گونه یادگاران


وین نغمه ی محبت بعد از من و تو ماند

تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران


شفیعی کدکنی


پ.ن: چقدر سوت و کور شده این وبلاگ...کاشکی بشه برگردم و دوباره بنویسم از زندگی ، از طراوت ، از اتفاقات روزمره ای که بعدها خاطره میشن هرکدوم شون...


پ.ن۲: حرف زیاد دارم واسه گفتن...امتحانای این هفته ام به خیر بگذره مینویسم ایشالا بیشتر اینجا...