نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

نیمه شب آذرماهی ، بی هیچ اندیشه ای در باب هستی

ابرهای غلیظ و در هم فشرده کوه ها رو درنوردیدن و گاماس گاماس ، تمام پهنه ی افق ها و شهر رو مث مخمل سرد و مرطوب پوشوندن...حتی تا خیابون اون طرفی هم رسیدن ، حتی تا کوچه ی کناری و حتی تا پشت پنجره ی اتاق، ولی من ، فقط توی فاصله ی دور میتونم ببینمشون. برای همین پنجره رو باز میکنم و وجود لطیف ، سرد و خیس ابرهای سوغاتی از دریاهای دور رو استشمام میکنم و در آغوش میکشم، و اون ها رو به مهمونی اتاق تاریک و آروم و دنج خودم و موسیقی های ملایم نیمه شب هام دعوت میکنم ، که ببارن و ببارن ، مث ابرهایی که در دلم می بارن...

شهر در سکوت خفته، در میانه ی خلوتگاهی از تنهایی . موسیقی بال فکرم رو بسته و نمیذاره به بعضی جاها سرک بکشه و در عوض ، گاهی به سمت بعضی خیالات پرواز میده. آسمون سرخه و من نمیدونم دقیقا چی در ذهنم میگذره، نمیدونم دقیقا چی دارم مینویسم و نمیدونم دقیقا چیکار باید بکنم . فقط میدونم که چشم هام ، مثل ماهیِ قرمز درونِ تنگِ کوچیک، بی قرار و بی سرانجام ، از صفحه ی مقابلم به سمت آسمون سرخ نیمه شب میره و بااااز برمیگرده ، مثل اونگ ساعتی که انگار سال هاست کارش حرکته، عجیب و مداوم.

یک ترکیب تار و پیانویی امشب رضا فرستاد که مدام در حال شنفتنش هستم.


همین 

زیاده عرضی نیست

نظرات 3 + ارسال نظر
Baran پنج‌شنبه 20 آذر 1399 ساعت 18:53


همین.زیاده عرضی نیست،دکتر میم جان

عرض ارادت و تبریک فراوان حضرت باران

Sevin❣️ دوشنبه 10 آذر 1399 ساعت 22:48

سلام به شما

سلام

sahar.sh شنبه 8 آذر 1399 ساعت 12:06

داشتم همین ترکیب تارو پیانو رو از تو کانالتون گوش می کردم اومدم مث همیشه سر بزنم به وبلاگتون دیدم نوشتین ترکیب نوشته شما و اون اهنگ ادمو غرق میکنه و بعضی وقتا اگه همین غرق شدنا نباشه زندگی خیلی سخت تر میشه

غرق شیم و غرق شیم و غرق شیم...
خیلی وقته غرقم انگار من
خوشا غرق شدن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.