نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

آخر سال

چند روزی هست که می خوام بنویسم و حوصله ام نمیشه...پنج شنبه  ی هفته ی قبل امتحان علوم پایه رو دادم و تموم شد رفت پی کارش!و تا یه ماه دیگه در مرحله ی استراحت کامل به سر خواهم برد احتمالا!

این روزا هوا خیلی خوبه...خیلی خوب...آدم ، چشم انتظار عیده و دید و بازدید و منتظر برای روزای تکرار نشدنیش...حس این روزا اون قدر قشنگ و باحاله که حتی شاید از خود عید هم بهتر باشه...

دیروز رفتم کتابخونه ، چند ماهی بود که کتاب پاردایان ها از میشل زواگو رو پیدا کرده بودم و با خودم گفته بودم امتحان علوم پایه ام که تموم بشه شروع می کنم به خوندنش...ده جلد بود در چهار مجلد...دیروز رفتم مجلد یکش رو بردارم که دیدم جاش خالیه!! به مسؤول کتابخونه گفتم و چک کرد و گفت که چند روز قبل کتاب رو به امانت بردند!! و من اون لحظه بود که به نهایت گند شانسی خودم پی بردم ! شما تصور کنین در طول چندین ماه هیچکس حتی به اون کتاب نگاه هم نکنه ولی همین که شما قصد کنین اون کتاب رو شروع کنین ، یهو یکی از راه برسه و اونو از چنگتون بقاپه!!

هیچی دیگه...تصمیم گرفتم  کتاب «جانِ   شیفته» از رومن رولان رو شروع کنم...چهارجلد هست و می تونه کتاب جالبی باشه!


توی این یکی دوماه گذشته بنا به دلایلی خیلی از کتاب خوندن دور افتادم...البته به طور پراکنده به پاتوق کتاب سر میزدم ولی این طوری نبود که یه کتاب طولانی  رو شروع کنم و تمومش کنم...بیشتر شعر نو و غزل می خوندم...حدود دو ماه قبل هم که کتاب پله پله تا ملاقات خدا رو شروع کردم ولی به زور تونستم تا وسطاش برسم...


روز جمعه با علیرضا رفتیم جمعه بازار کتاب...کتاب غزلیات سعدی رو خریدم و یه کتاب زیر خاکی دیگه! خوبی جمعه بازار اینه که همه چی توش پیدا میشه تقریبا...خوبی دیگه اش هم اینه که قیمتاشون نسبت به جاهای دیگه ارزون تره...ولی بدیش اینه که اونایی که فقط توی جمعه بازار پیدا میشه ، قیمتاشون طوریه که قشنگ احساس می کنی که داره میره توی پاچه ات!!


یه جمله از این کتاب « جان شیفته» :

بدا به حال دل هایی که بی اندازه محفوظ بوده اند؛ هنگامی که سودا راه به دل باز می کند ، آن که عفیف تر است ، بی دفاع تر است...



نظرات 4 + ارسال نظر
Aurora شنبه 28 اسفند 1395 ساعت 00:29

چه خوب :) خسته علوم پایه نباشید:)
پس دوره ی استراحت رو سپری میکنید.
راستی گفتید جمعه بازار کتاب , کتابی رو که گفته بودم نیافتید نه؟:d

ممنونم...آره دارم فعلا استراحت مطلق رو تجربه می کنم!!
این کتاب رو فک کنم باید بیام از خودتون بگیرم!!اصن هیچ جا پیدا نمیشه کلا!فک کنم حتی نسخه های توی بازارشو هم جمع کردن!

roz سه‌شنبه 24 اسفند 1395 ساعت 01:16

سلام‌
قشنگ این یه ماهه استراحت ات رو بشین کتاب بخون مگو چیست کتاب ؟که مایه جاودانگیست کتاب

سلام
آره همین تصمیم رو دارم...امیدوارم که بتونم جبران کنم این یکی دو ماهه ی بی کتاب سر کردن رو
ممنون از همراهی تون

[ بدون نام ] دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت 20:13

کتابای خوبی خریدی...باشد که سعدی عاشق ترمان کند...

ممنونم...
کاش...کاش...
کاش خودتون رو معرفی می کردین...

سعید دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت 17:16 http://saeed1372.blogsky.com

ایشاله سال خوبی داشته باشید

ممنونم....شما هم سال خوبی داشته باشید...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.