نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

در هم و برهم های زندگی!

پریشب ، توفیقی شد که فیلم لالالند رو ببینیم!‌البته نه در سینما و در معیت سایر بزرگان و نگران بر پرده ی عظیم مقابل ، که لمیده بر روی تخت و در معیت هم اتاقی خود و چشم دوخته بر صفحه ی چند اینچی لپ تاب!

کلا فیلم خوبی بود...آخرای فیلم ، دل آدم رو داغ می کرد! وقتی به زیبایی هرچه تمام تر ، نشون داد و مقایسه کرد  اون چیزی رو که می شد باشه ، و اون چیزی رو که اتفاق افتاده بود...چقدر زندگی بی رحمه و چقدر سازش ناپذیر ...

یکی می گفت: سخت ترین لحظه ی جون دادن ، اون موقعی هست که جلوی چشمت ، اون چیزی که می تونست توی زندگی ت اتفاق بیفته رو بیارن و نشونت بدن...


دو روز قبل ، رفتم پاتوق کتاب ، گزیده ی اشعار مهدی اخوان ثالث رو برداشتم و خوندم...اصلا اصلا اصلا فکر نمی کردم که چنین غزل های قشنگ و باحالی داشته باشه!‌یه چند تاش واقعا من رو حیرت زده کرد! یکی از اون ها رو آخر همین پست می نویسم!


دیروز هم که رفتیم با بچه ها فوتبال ، چمن مصنوعی روبروی دانشکده دندون! خیلی خوب بود و قشنگ خودمون رو خسته و نابود کردیم! برای ماه رمضون هم باید برای ساعت های ۱۲ شب احتمالا تایم بگیریم و بریم ! امیدوارم بشه که بشه! بلخره کم کم ، باز باید ورزشو شروع کرد دیگه!


تو را باغیر می بینم ، صدایم در نمی آید

دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید


نشستم ، باده خوردم ، خون گرستم ، کنجی افتادم

تحمل می رود ، اما شب غم سر نمی آید


توانم وصف مرگ جور و صد دشوارتر زآن ، لیک

چه گویم جور هجرت ، چون به گفتن در نمی آید


چه سود از شرح این دیوانگی ها ، بی قراری ها؟

تو مه بی مهری و حرف منت باور نمی آید


ز دست و پای دل برگیر این زنجیر جور ، ای زلف

که این دیوانه گر عاقل شود ، دیگر نمی آید


دلم از دوریت خون شد ، بیا در اشک چشمم بین

خدا را از چه بر من رحمت ای کافر نمی آید؟


مهدی اخوان ثالث



نظرات 1 + ارسال نظر
Aurora سه‌شنبه 9 خرداد 1396 ساعت 15:58

لالاند هم باحال بود:d فقط نفهمیدم چرا اونجوری تموم شد:|
چه خووووب! منم دلممم وحشتناااک ورزش و کار سنگین میخواد! جوری که شب که میخوام بخوابم بدون دغدغه خوابم ببره:( بعضی اوقات دلم میخواد ذهنم دیگه به هیچی فکر نکنه... شاید یه خواب بدون دغدغه این روزا فقط دلم میخواد...
شعرا هم عالی بودن...

آره لالالند خیلی خوب بود!
بلخره آخر فیلمش باید یه کم متفاوت می بود دیگه!‌وگرنه مث فیلم هندی ها می شد که!
من این روزا نمی دونم چرا این قدر به فعالیت و ورزش علاقه مند شدم!! خوابمم به خاطر ماه رمضون زیاده!
ممنون بابت همراهی تون با این وبلاگ حقیرانه!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.