نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

خانواده ی تیبو

یکی از زیباترین رمان هایی که تا الان خوندم ، «خانواده ی تیبو» هست ، نوشته ی «رژه مارتن دوگار» فرانسوی. موقعی که می خواستم یه رمان نسبتا طولانی برای خوندن انتخاب کنم ، اول نظرم بر خوندن «ژان کریستف» بود ، ولی یادم اومد که رضا قرار بوده «ژان کریستف» رو امانت بگیره و بخونه و به همین خاطر گفتم یه کتاب دیگه رو امانت بگیرم ، و یهویی کتاب «خانواده ی تیبو» رو برداشتم ! چهار جلد بود و در مجموع ۲۳۵۰ صفحه ، نحوه ی انتخابش هم تقریبا شبیه انتخاب کردن و شروع کردن «جان شیفته» بود! اسفند پارسال هم که می خواستم رمان «پاردایان ها» رو که ۱۰ جلد بود شروع  کنم ، متوجه شدم مجلد اولش رو به امانت گرفتن و به همین خاطر ، «جان شیفته» ی ۴ جلدی رو شروع کردم و فوق العاده راضی هستم از خوندنش ، همون قدر که الان راضی ام از خوندن «خانواده ی تیبو»!

کتاب رو در عرض ۵ هفته تمومش کردم ، اول برنامه ریزی کرده بودم که در ۶ هفته خونده بشه ولی خوب یه هفته زودتر تموم شد...اصلا فکرشو نمی کردم که ۵ هفته از وقتم رو با فقط یه رمان بگذرونم و زندگی کنم ولی اون قدر جذاب بود که منو پابند خودش کرد!!

نمی خوام داستانش رو توضیح بدم! در واقع اصلا نمیشه هم توضیح داد!‌فقط بگم که داستان مربوط به سال های پیرامون جنگ جهانی اول هست و مثل خیلی از رمان های معروف دنیا ، هم عشق داره و هم سیاست و مبارزه و اندیشه و حماسه!

شخصیت اول این رمان «ژاک» هست که خیلی قبل تر از پایان داستان پخ پخ میشه! شخصیت دوم داستان برادر ژاک هست که پزشک هست و اسمش آنتوانه! آنتوان بعد از کشته شدن ژاک ، تبدیل میشه به نقش اول داستان! از نقش هایی بود که من رو عاشق این رمان کرد ، چون کاملا احساس همزاد پنداری می کردم به خاطر رشته ی کاری ش!


ایشالاا فرصت کنم حتما تیکه های جذابی از متن ش رو براتون میذارم...تیکه هایی که کم هم نیست البته!


پ.ن:رضاااا...اگه این متن رو میخونی ازت می خوام که هر چه سریعتر ژان کریستف رو که امانت گرفتی از کتابخونه بخونییییی

نظرات 3 + ارسال نظر
سحر شنبه 18 آذر 1396 ساعت 20:51

به به شما کلا درصد مطالعه تون بالاست
آفرین آفرین و موفق باشید
جنگ جهانی رو که گفتید یاد کتاب بادبادک باز افتادم:|
کلا پشیمون شدم از اینکه سمت خوندن رمان برم

یه رمان گل و بلبل! مثل گیر افتادن تو جزیره و ماجراجویی بدون مرگ و خون ریزی داشتید معرفی بنمایید!

باتشکر فراوان

سلام و درود بر شمااا
کم پیدا و نهان اید ها!
مرسی مرسیییخجالت ندید ما رو
ای بابا من هرچی رمان می خونم نمی دونم چرا فاز درده و بدبختی و غم! ولی کتابای پائولو کوییلو فک کنم براتون خوب باشه! هرچند نخوندم خودم اونا رو!مثل کیمیاگر!
آها...عشق سال های وبا هم خوبه! از گابریل گارسیا مارکز!به شرط این که تا آخر بخونینش!

رضا سه‌شنبه 7 آذر 1396 ساعت 14:20

خیلی خوبه ژان کریستف...البته هنوزصفحه پنجاهشم...ایشالا تموم میشه یه روز از همین روزای سال :)))

عهههه اومدی خوندی وبلاگو!!؟
خو خوبه ...هروقت تمومش کردی بگو تا باز من شروع کنم به خوندنش!!
دیدم عباس معروفی میخونی ، این شد که منم دیشب سمفونی مردگان رو شروع کردم!

لبخند ماه دوشنبه 6 آذر 1396 ساعت 12:08 http://Www.niloofaraaneh.blogsky.com

دمت گرم دکتر..
همیشه به مطالعه.
خوش به حالت

سلاااام
خیلی ممنننوووونم...زنده باشین

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.