نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

"کنگ"

چشمه ی سلسبیل از سنگ است                           معدن آن به قریه ی کنگ است


ساعت هشت از دانشگاه به مقصد روستای کنگ به راه افتادیم و حدود ساعتای نه بود که به مسجد روستا رسیدیم...کنگ تقریبا در چهل کیلومتری مشهد و در مسیر طرقبه قرار داره...بعد از صرف صبحانه راه افتادیم به سمت دار و درخت های دل انگیز اطراف...در امتداد رودخانه ی خروشان راه خودمون رو ادامه میدادیم تا اینکه به محلی رسیدیم که یه فضای بازتر بود نسبت به بقیه مسیر و برای استقرار تدارک دیده شده بود...بعد از یه استراحت کوتاه مسیرمون رو از سر گرفتیم البته این بار افراد کمتری ادامه مسیر دادن...حدود یک ساعت قدم زدیم و قدیم زدیم و از فضاهای دل انگیز اطراف لذت بردیم و سپس عزم بازگشت کردیم...دو تا تخته سنگ مناسب پیدا کردیم و با صادق پاهامون رو به آب ها سپردیم...یک آب سرد و خنکی داشت که نگو...!! پاهامون داشت بی حس می شد از سرما...!! بعد هم وضو گرفتیم و رفتیم پیش بچه ها که مشغول خوندن نماز جماعت بودن...یه مقدار با بچه ها والیبال بازی کردیم و ناهار جوجه کباب خوردیم و استراحت کردیم...موقع برگشتن با صادقمون به کله مون زد که از کوه بالا بریم و قاقرو جمع کنیم که همین کار رو هم کردیم...!! وقتی به خود روستا رسیدیم گفتیم یه سری هم به داخل روستا بزنیم و با صادق رفتیم به کوچه پس کوچه های کنگ که به خاطر پلکانی و ماسوله ای بودن خانه ها پر از پله بود...یه چرخی که داخل روستا زدیم برگشتیم پیش بچه ها و آماده ی بازگشت به مشهد شدیم...اردوی جالبی بود...جای همه تون خالی...ولی یه مساله ای که متاسفانه خیلی وقتا دیده میشه اینه که بعضی از مردم حتی تو طبیعت هم دست از قلیون برنمیدارن و شاید به طبیعت میان که فقط قلیون بکشن...!!همون چیزی که امروز مکرر دیدیم و اصلا هم مناسب نیست...

امیدوارم یه روز واسه شما هم میسر بشه که بتونین یه سری به روستای کنگ بزنین...









نظرات 4 + ارسال نظر
rouhi جمعه 11 اردیبهشت 1394 ساعت 23:57 http://koushesalam.blogsky.com

سلام داداش... خوبی؟؟؟
ای همه راه اومدم فقط بهت بگم عزیزم روزت مبارک.

آخه اگه روز مرد رو به ت تبریک نگم... پس ب کی باید تبریک بگم؟؟؟

روزت مبارک...

سلام داداااااااش...

ممنووووونم...یه دنیا ممنوووونم....

روز مرد به شما داداش گلم هم مبارک باشه....

پاییز چهارشنبه 9 اردیبهشت 1394 ساعت 08:08 http://paeiz66paeiz.blogfa.com/

سلام
چه جای قشنگی منم می خوام(البته با خانواده)

سلام...

ایشالا قسمتتون بشه...البته با خانواده...!!!

rouhi سه‌شنبه 8 اردیبهشت 1394 ساعت 23:28 http://koushesalam.blogsky.com

سلام محمد جووون...
خوبی داداش؟؟؟

خوش بحالت بابا... هر روز ی جا چرخ می زنی...
ایشالا ک هر جا هستی و هرجا میری سالم و سلامت باشی و بهت خوش بگذره...

در ضمن... بگو ریواس ... ملت بفهمن...

سلام دادااااااااش.....

ممنووووونم ازت....
ایشالا قسمتت بشه براااار....

ریواس نوع پرورده ی قاقرو هست,چون اون مدلی که ما جمع کردیم پرورده نبود گفتم قاقرو که دهن ملت اب نیافته,دمت گرم به خاطر تذکرت....

سالم و سرحال باشی و پیروووووز...

مهران یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 ساعت 12:20 http://mylife73733.blogfa.com

عاشق خدای لیلی
مجنون هنگام راه رفتن کسی را به جز لیلی نمی دید. روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود و مجنون بدون این که متوجه شود از بین او و مهرش عبور کرد. مرد نمازش را قطع کرد و داد زد: «هی چرا بین من و خدایم فاصله انداختی؟»
مجنون به خود آمد و گفت: «من که عاشق لیلی هستم تو را ندیدم. تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه دیدی که من بین تو و خدایت فاصله انداختم؟»

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.