نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

سالها رفت...

سالها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهیِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِ؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران

خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟کجاست؟

صدفی در دریاست؟

نوری از روزنه ی فرداست؟'

یا خدایی است که از روز ازل پنهانست؟

بارها آمد و رفت

بارها انسان شد

و بشر هیچ ندانست که بود

خود او هم به یقین آگه نیست

چون نمی داندکیست

چون ندانست کجاست

چون ندارد خبر از خود که خداست...



قیصر امین پور

نظرات 3 + ارسال نظر
rouhi سه‌شنبه 20 مرداد 1394 ساعت 18:55 http://koushesalam.blogsky.com

سلام داداش...
اول پستت نوشتی:
سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

خب عزیزم حالا بگو:
که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

مونا دوشنبه 19 مرداد 1394 ساعت 16:08 http://m-not.blogsky.com/

خیلی خوبه این شعر...
موفق باشید همیشه..

ممنون از شما...

لیلا یکشنبه 18 مرداد 1394 ساعت 17:27 http://leyla-taraghi.blogsky.com

سلام
خیلی خیلی قشنگه واقعا لذت بردم تشکر از انتخاب خوبتون

سلام...
بسیار ممنون از شما...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.