نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

نوشتن...

مدتی قبل استاد سر کلاس گفت:نوشته ابزار مناسبی برای برقراری ارتباط نیست…!  برآشفتم…مانند کسی که به وطنش اهانت کرده باشند…به او اعتراض کردم…آری…اگر از نگاه خشک و خشن علم به نوشته نگاه کنم در آن چیزی جز بی احساسی و مردگی نمی بینم…همان طور که بسیاری از اطرافیانم امروزه این گونه اند…اما چه کنم که هنوز وام دار نثر و نظم و در حقیقت مدیون نوشته و کلمه و سطور کتاب هایم…چه کنم که هنوز آن ذره از عشق در وجودم باقی مانده تا به احترام عاشقانه های لیلی وار ادب و فرهنگ غنی وطنم به پا خیزم و اشک شوق بریزم…چه کسی می تواند باور کند که نوشتن به خودی خود ضعیف است!؟نه…آخر چه کسی می تواند باور کند نثر شیوای قرن های گذشته ی ادب شیرین تر از قند پارسی در انتقال معنا ناتوان است!؟چه کسی…
نوشتن برایم حکم یک نوع تلالوی نورانی از عشق است…یک نوع آرامش لبریز از پریشانی…برای فردی چون من کاغذ و قلم آن قدر آشنا و زیباست که توصیفی نمی توان کرد…این دو محرم تمام رازها و تمام عاشقانه هایم بوده اند و هستند…گاه آن قدر غرق در دریای عمیق کلمات می شوم که می بینم ساعت های بسیاری از زندگی ام گذشته است و من هم چنان دست در دست ترانه های معطر مشغول عشق بازی ام …نوشتن برایم هوسی ست همیشگی …میلی به زیبایی چمنزاری مملو از لاله ها و شقایق های سرخ عشق و رویا…
نوشتن از نظر من وسیله ای قوی برای انتقال احساس است…مگر نه اینکه عارفانه های عاشقانه ی حافظ لسان الغیب ـ که به قول بهاالدین خرمشاهی حافظه ی تاریخی ماست ـ در چنان اوجی از احساس و معناست که تعجب همگان را برانگیخته است…مگر نه آنکه نثر و نظم ماورا بشریت سعدی در چنان مرتبه ای از کمال و زیباییست که از قرن هفتمی که از چشمه ی پر جوش و خروش ذهن این اسطوره ی ادب تراوید دیگر تکرار نشد … ـ که سهل و ممتنع بود ـ…مگر نه آنکه غزلیات و مثنویات حماسه وار و آسمانی مولانا جلال الدین ـ که ستاره ایست در آسمان شعر و ادب ما ـ در چنان اوجی از احساس است که نه فقط مایه ی آرامیدن پارسی گویان شده که مایه ی آرامش خاطر تمام جهانیان است… ـ به قول استاد مینوی مثنوی مولوی از انجیل و تورات به ذهن انسان امروزه نزدیک تر است ـ…احساسی که در جمله جمله ی بینوایان ویکتور هوگو نشسته است آن قدر قوی و رویایی است که با هیچ وسیله ی دیگری قابل بیان نیست…احساسی مملو از عشق و حماسه…
اگر از دید عقل و علم خشک و محض به نوشته و نوشتن و کاغذ و قلم نگاه کنیم همان چیزی عایدمان می شود که نصیب استاد ما شده است…اما اگر در دیده ی عشق و احساس و  زیبایی به آن نگاه کنیم جز مهر نمی بینیم…و من در حرف حرف و کلمه کلمه ی نوشتن چیزی جز  عشق و خم زلف یار نمی بینم…امیدوارم شما نیز…!


نظرات 1 + ارسال نظر
الهام پنج‌شنبه 6 اسفند 1394 ساعت 03:56 http://www.tec-nejad.ir/cable-tray.html

مهربان باش شاید فردایی نباشد ...
از خوندن مطالبتون استفاده کردم موفق باشید
دوست داشتید به منم سر بزنید برام افتخاریست

ممنونم از لطفتون...حتما سر می زنم...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.