نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

نوروز...

نوشتن از نوروز برایم دشوار است…شب آخر سال برایم یک حس عجیب به ارمغان می آورد …حسی مانند اینکه انگار یک چیز در زندگی ام کم است …شاید آن چیز خودم باشم!به هر حال این حس آن قدر عمیق است که تک تک سلول های بدنم در آن غوطه ور می شوند و در آن دست و پا می زنند…آن گونه که بعد ساعت های بسیار خود را از گرداب خیالات و افکار این لحظات بیرون می آیم…
تحویل سال چه نیمه شب باشد چه صبح هنگام و چه عصر و چه وسط شب برایم  یک حالت عجیب است…در دلم یک حس غریب به وجود می آورد…آن گونه که با خودم کلنجار می روم تا بفهمم کجا هستم و چه می کنم و چه باید بکنم و چگونه باید رفتار کنم…حسی ست غریب که تنها یک بار در سال به سراغم می آید…حس نوزادی که تازه به دنیا می آید و نمی داند بخندد یا گریه کند…نمی داند چشم به دنیا باز کند و بخندد یا چشم فرو بندد و سیلاب اشک از دیدگان روانه سازد…به هر حال به هر بدبختی که می شود ثانیه های تکرار نشدنی تحویل سال را می گذرانم و باز در فکر فرو می روم…که سال پیش رو چگونه خواهد بود…خوب یا بد…چگونه…
حال که فکر می کنم می بینم شاید سر سفره ی تحویل سال تنها جایی باشد که سکوت می کنیم و چشم ها می بندیم و خالصانه و خاضعانه دعا می خوانیم و آرزو می کنیم …شاید تنها لحظاتی در زندگیمان باشد که با صداقت کامل و با وجدانی آسوده پای سفره ی عشق می نشینیم و به روزهایی که گذشت می اندیشیم …به روزهایی که مملو از اتفاقات زیبا و نازیبا بوده اند…مهربانی ها…نامهربانی ها…خنده ها…گریه ها…هزاران خاطره ی دیگر…

شاید تنها سر سفره ی عیدانه باشد که برای فردایمان برنامه هایی می ریزیم که پشتوانه اش خدا باشد و عشق…!که در بقیه ی روزهای زندگی تماما تصمیم های عاقلانه و از روی ترس خودنمایی می کنند…!شاید این روز تنها روزی باشد که بی غل و غش می نشینیم و چند دقیقه ای زندگی را می فهمیم …عاشقانه می خندیم …گذشته را می نگریم و فردا را مجسم می کنیم…حال می فهمم برای انسان قرن بیست و یکم یک روز مانند نوروز چه غنیمت ارزشمندی ست…انسانی که در هیاهوی صداهای گوش خراش و در گیر و دار زندگی آن چنان اسیر شده است که شاید روزی شادی و بلکه زندگی را از یاد ببرد…



نظرات 4 + ارسال نظر
سحر چهارشنبه 4 فروردین 1395 ساعت 19:50

سلام
سال نو مبارک
ان شالله سالی سرشار از موفقیت و سلامتی داشته باشید.

امیدوارم همیشه این حس عجیب و غریب رو داشته باشید;) چون باعث خاص شدن لحظات میشه:)

سلام...
سال نوی شما هم مبارک...
من هم امیدوارم لحظات شما همین جوری عجیب غریب باشه

نیلوفر(آبی دلان) سه‌شنبه 3 فروردین 1395 ساعت 00:46 http://niloofernando.blogsky.com/

ایشالا از نوروزای بعدی ، اینقده به خودتون سخت نمیگیرین که حس و حال عجیبی داشته باشین ! ^_^
احتمالا به دلیل گذر برق گونه زمانه که همچین حسی دارین .
نوروزتون پیروز .

ممنونم...البته در کل این حس فکر کنم ضروری باشه واسه مون!
نوروز شما هم مبارک باشه...

استاد دوشنبه 2 فروردین 1395 ساعت 19:24

سلام محمد جان.
عیدت مبارک.
چقدر شما حساسی؟!
من سر هفت سین هم که باشم انگار نشستم سر سفره غذا . . . .

سلام دکترجان...
عید شما هم مبارک...
چی بگم والا نمی دونم این مدل حساسیت خوبه یا بد!!!

ترقی یکشنبه 1 فروردین 1395 ساعت 20:47 http://leyla-taraghi.blogsky.com

سلام

عیدتون مبارک

امیدوارم سال جدید سالی باشه پر از اتفاقای خوب براتون

سلام...
عید شما هم مبارک باشه...
ممنونم...ایشالا سال جدید برای شما عالیه عالی باشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.