نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

لبخنده

امشب حین خوندن کامنت های  وبلاگ  حضرت باران ، که در جواب کامنت من ، تیکه ای از شعر مرحوم گلچین گیلانی رو نوشته بودن ، (همون شعر معروف شون ، کودکی ده ساله بودم...) یاد گلچین گیلانی افتادم ، و باز یادم افتاد که چهار سال قبل ، توی دفتر خاطراتم ، یکی دو تا شعر از مجد الدین میر فخرایی متخلص به گلچین گیلانی نوشته بودم...همین طوری که روی تخت نشستم ، دست بردم به ردیف کتابای پشت سرم ، دفتر خاطرات اول رو برداشتم و یه نگاهی انداختم و شعر رو پیدا کردم ، و حین تورق ، چشمم خورد به نوشته های خودم توی اون زمان ، یه چند تا از شعرای خودم رو خوندم و بعضی از نوشته های خودم رو ، و حس های قدیمی و عجیبی توی وجودم زنده شد...اوایل دانشگاه بود و قشنگی ها و سختی ها و دلتنگی ها و غم ها و شادی ها و تنهایی های مخصوص به خودش...چقدر سریع گذشت...این که حس و حال اون روزها رو یه جایی مکتوب کردم خیلی خوبه ، میتونم هر از چند گاهی یه نگاه بندازم ببینم چقدر تغییر کرده روح و روانم نسبت به اون موقعا...


چو گل در بسترت خوابیده بودی

مهی بودی به من تابیده بودی


دهان کوچکت لبخنده ای داشت

نمی دانم چه خوابی دیده بودی...


گلچین  گیلانی

نظرات 4 + ارسال نظر
Baran سه‌شنبه 13 فروردین 1398 ساعت 15:13 http://haftaflakblue.blogsky.com/

سلام و درود دکتر میم جان

براتون تصویرآسمون ولایت مونو گرفتم،اینجا شدت وزش باد گرم زیادِ.یعنی همین حیاط رفتن،هفت دور، دور خودم چرخوند منو

سلام و درود بر شما حضرت باران

خیلی متشکرم از شما
ما هم امروز اینجا خیلی باد شدیدی اومد و فقط عصر تونستیم یه بیرونی بریم و دوری بزنیم...
ایشالا که هوای بهاری غلبه کنه و دوباره هوا خوب بشه...

بهامین دوشنبه 12 فروردین 1398 ساعت 13:21 http://notbookman.blogsky.com

کاش اشعار خودتون را داخل وبلاگ به اشتراک میزاشتین
سرودن شعر کار سختیه و هرکسی این مهارت نداره
قدراین مهارت و استعداد بدونید

میدونین الان که خوندمشون با خودم گفتم چقدر خوب بوده که منتشرشون نکردم هیچ جابالاخره اوایل راه شعر بودم و نواقص بسیاری در شعرهام وجود داشته و البته هنوزم در معدود بیت هایی که میشینم میگم ، هست
ممنون از شما و با ارزوی موفقیت و سلامتی

[ بدون نام ] دوشنبه 12 فروردین 1398 ساعت 01:07

اخ اخ چقدر من دوست دارم این خوندن دفترچه خاطراتمو بعضی جاها واقعا خندم میگیره مثلا خاطرات سالهای دبیرستانم که به خاطر نمره فیزیک میخواستم خودکشی کنم البته تو هر دورانی ادم یه چیزی براش مهمه و اولویته
و البته حس های متفاوت دیگه. کلا منم ازینکه همیشه یه چیزایی رو ثبت کنم خیلی راضیم
خیلی پست خوبی بود. واقعا ممنونم ازین همه حس خوب تو نوشته هاتون . ترغیب شدم بعد یه مدت برم تو دفترچم چیزی بنویسم و خاطرات قبلیو هم بخونم

حس قشنگی داره خوندن تفکرات و دست خط خودت رو خوندن بعد از مدت های مدید...و نشون میده که در گذشته به چه چیزهایی فکر می کردیم که الان دیگه حتی شاید برامون کوچیکترین اهمیتی نداشته باشه...
خیلی ممنون از شما...ممنون که میخونین و همراهی می کنین...خوشحالم که حس خوبی بهتون منتقل شد
شاد و تندرست باشین

Baran دوشنبه 12 فروردین 1398 ساعت 01:02 http://haftaflakblue.blogsky.com/

به به... بسیار عالی

ممنون بابت این پست ،حس خوبی داشت دکتر میم عزیز
موفقیت تون افزون بادا...
شب تون بخیر و خوشی...

خیلی ممنون از شما حضرت باران و ممنون بابت نوشتن شعر گلچین که من رو به وادی گذشته ها برد
سپاس از همراهی شما
لبخند تون مستدام

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.