نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

بهار دلکش

دیروز رفتم جلسه ارغوان ، یه دورهمی صمیمی و فوق العاده ، با دوستای علاقه مند به ادبیات...بعد از جلسه هم صحبتی کردیم درباره ی مراسمی که احتمالا در اردیبهشت ماه برگزار کنیم برای بزرگداشت سعدی...

دیروز و امروز هم رفتم دوباره سالن مطالعه ی دانشکده...امروز عصر که حتی اتاق هم نیومدم ، بعد ناهار رفتم کلاس مسمومین ، که توی تالار امام علی بود ، و انتهای ردیف یکی مونده به آخر نشستم و کل کلاس رو خوابیدم! خیلی چسبید حقیقتا ، خیلی وقت بود نتونسته بودم این طور دلچسب سر کلاس بخوابم! یه مقدار که درس خوندم ، رفتیم پارک ! هوا داشت ابری میشد ، معتدل ، مطبوع ، بهاری ، دلچسب ، آغشته به عطر شکوفه ها ، و همه جا خوشگل شده بود با جوونه های سبزرنگ برگ های درختا...خیلی حظ کردم از گردش امروز...بعدش هم که یه مقدار درس خوندم و برگشتم اتاق...

نمای درختای سپیدار حاشیه ی دانشکده رو دیدی؟ درختای توت به صف شده ی روبروی دانشکده رو چی؟ که برگاشون که آروم آروم داره جوونه میزنه ، مث بچه گنجیشکای توی لونه ی روی یه درخت گردو! با صدای جیک جیک پیوسته شون ، موقع بیرون اومدن از پیله ی آهکی شون! دیدی چقد قشنگن ، مرتب واستادن ، و تازه امروز بعد این همه مدت چشم ام افتاد بهشون که این قدر دلبر بودن ، و خورشید دم دمای غروب هم داشت با ابرهای بارور افق می رقصید ، و گفتم بذار ثبت ش کنم این لحظه رو ...

راستی گفتم گنجشک...دیروز یکی از بچه ها ، اسمی برد از یه شاعر ، به اسم سید حبیب نظاری ، که مث این که بهش میگن شاعر گنجشک ها، کلی دوبیتی و رباعی داره ، که توشون از کلمه گنجشک استفاده کرده...چندتایی ش رو برامون خوند و کلی لذت بردیم از شنیدن شون...


تو می خواهی مرا انگار ، گنجشک!

نگاهم می کنی هر بار ، گنجشک!

چه احساس عجیبی با تو دارم 

کمی انسانم و بسیار گنجشک!


هر موقع این جا میام مینویسم ، اول از همه چهار تا آهنگ از یانی رو پلی میکنم و حین نوشتن گوش میدم...این چهارتا...شرطی شدم انگار!

 

True Nature

Flight Of Fantasy

A Word In Private

First Touch





نظرات 4 + ارسال نظر
بهامین پنج‌شنبه 22 فروردین 1398 ساعت 21:33

سلام
طبیعت زیبا و قشنگی،تصاویر فوقالعاده زیبایی هستند
توصیف محیط وفضای دانشکدتون ،خیلی خوب بود.
من که اصلا دانشگاه فردوسی را ندیدم میتونستم تصویر سازی کنم

سلام و درود بر شما
خیلی متشکرم از شما و ممنون بابت همراهی تون
امیدوارم یه روز پارک و فضای محدوده ی دانشگاه ما رو حتما تجربه کنین، مخصوصا در ایام بهار ، که خیلی قشنگ میشه
حال دل تون همیشه بهاری

[ بدون نام ] چهارشنبه 21 فروردین 1398 ساعت 23:42

این درختارو همیشه می دیدم تو دانشگاه اما اسمشونو نمی دونستم تا اینکه تو پارک ایل گلی تبریز بابام یه نگاهی به درختا کرد و گف درخت سپیدار مشهد خیلی کم شده قدیما بیشتر بود و تازه با مفهوم درخت سپیدار اشنا شدم . خیلی قشنگن
اهنگایی که گذاشته بودینو سرچ کردم و گوش کردم خیلی خوب بودن ممنون که حس خوب نوشته تون رو دو چندان کردین
و هم چنین شاعر گنجشک ها

سلام و درود
بله متاسفانه درختای سپیدار مشهد و همچنین سایر روستاهای اطراف به شدت در حال کم شدنه ، بنا به دلایلی ، و این غم انگیزه...
خوشحالم که اهنگها رو گوش دادین و خوشحال تر که پسندیدین شون
موفق باشین و احوالات تون بهاری باشه همیشه

Baran چهارشنبه 21 فروردین 1398 ساعت 23:26 http://haftaflakblue.blogsky.com/

سلام و عرض ارادت
خیلی خیلی ممنون و
سپاسگزارم بابت تصاویر؛درختان سپیدار و
توت وآسمون و
برکه و....

ممنون بابت معرفی شاعر
گنجشک هاآقا قبل اذون صبح،گنجشکا میان روی درخت انارو
بید،اونقدر جیک جیک میکنن که نگو

خدارو بابت این همه نعمات...شکر.الهی شکر

سلامت و
شاد زی دکتر میم جان

سلام و درود حضرت باران
خیلی خیلی مچکرم از لطف بی دریغ شما
خواهش خواهش میشود
آره دقیقا...این گنجشکا دم دمای سحر دیگه شروع میکنن به جیک جیک ، و امان از سر و صداشون

احوالت تون بهاری ، حضرت باران

Baran چهارشنبه 21 فروردین 1398 ساعت 23:21 http://haftaflakblue.blogsky.com/

اووووه
آقای دکتر میم
چه تصاویری

خیلی ممنونممم حضرت باران
چشاتون قشنگ میبینه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.