نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

ساقه بامبو

مشغول خوندن آبلوموف شدم ، حدود سه چهار روزی هستش! توصیفات خیلی قشنگی داره گنچارف توی این کتاب ، و اون قدر بی شیله پیله همه چی رو شرح میده که آدم انگار توی اون صحنه واستاده و داره همه چی رو با چشم خودش میبینه!‌البته ترجمه ی فوق العاده تمیز سروش حبیبی هم بی تاثیر نیست توی این قشنگی نثر...
امروز ، از ساعت نه صبح و بعد مورنینگ ، بخش رو پیچوندم و  رفتم پردیس کتاب ، مث دیروز که بخش رو پیچوندم و رفتم کافه کتاب!! از نه و ربع تا یازده و نیم توی پردیس کتاب بودم و چندتایی غزل منتخب به انتخاب مهدی سهیلی خوندم ، و حدود بیست سی صفحه از کتابی در باب«نوشتن»‌ ، و بعد هم دنبال کتاب عامه پسند بوکوفسکی گشتم که پیدا نشد ... توی قفسه ی کتاب های ادبیات خارجی ، چشمم به «ساقه ی بامبو» اثر سعود السنعوسی افتاد ، برنده ی جایزه ی بوکر عربی سال ۲۰۱۳ ، که مدتی بود دنبالش می گشتم و از رمان های عربی توصیه ی شده ی دوست عزیزی بود. به چاپ دوم رسیده بود ، اما به شمارگان عجیب ۵۵۰ تا! و قیمت عجیب تر ۴۵ هزار تومن! اتحادیه ی ابلهان رو دیدم که حدود ۵ ماه قبل از کتابخونه بیمارستان طالقانی کش رفته بودم (‌و البته دوباره فرستادمش همونجا ، بعد این که خوندمش) که قیمتش شده بود ۶۵ هزار تومن! دُن آرام از میخاییل شولوخوف رو دیدم با ترجمه ی م،ا به آذین ، مجموعه ی چهار جلدیش ، ۲۴۰ هزار تومن! خب ، همینجا بود که فهمیدم باید یه روز ، پولامو جمع کنم و واسه کتاب خریدن ، برم میدون انقلاب تهران و یه کیسه کتاب از اونجا بخرم ولاغیر!
بگذریم
ساقه بامبو رو همونجا شروع کردم به خوندن که ببینم فضای داستانش چطوریه...درباره ی هوزیه (عیسی) نامی بود دورگه ، کویتی فیلیپینی. با ماجراهای تلخِ  جذابی که برای خودش و خانواده ش اتفاق افتاده بود! و نثر و ترجمه ی خوبی که نشون میداد میشه روش حساب کرد به عنوان یه رمان دوست داشتنی...شاید بعدها مجالی بشه بخرمش ، یا این که همونجا پراکنده وار بخونمش...
اول این کتاب ، جمله ای نوشته بود ، از خوزه ریزال ، جالب بود و نغز و پرمغز:
دیکتاتوری وجود ندارد انگاه که بردگانی نباشند!
 
نظرات 3 + ارسال نظر
Baran شنبه 22 تیر 1398 ساعت 17:25

سلام و
سپاس فراوان.الحمداله خوبم و
خدارو شکر که شما هم خوبین و
فدای سرتون که باتاخیر پاسخ می نویسین

عههه شمام خجالت می کشین لپ هاتون مث این ایکن میشه کهمیدونید ؟دکترمیم جان؟با این تغییرات ،امیدوار این بلاگ اسکای یه آیکن لپ کِشی اختراع کنه ،که همچین مواقعی لپ کِشی نمادین صورت بگیره
مثلا وقتایی که یه آیکن خجالت گذاشته شد.آدم آیکن لپ کشیه یه دستی رو انتخاب کنه.وقتایی که ایکن دو دستی و
همینور
دیگه این که؛خیلی ممنون از لطف تون و
درپناه خدا باشید همیشه

ایشالا.شهریور هرچه زودتر می رسه و
دل ب دریا و
پا ب کوه


سلام ب روی بهتراز گلِ گلدوناتون
سلام رسان سلامت باشند
از جانب ما برگهای قشنگ حُسن یوسف رو مثال بخش اطفال و
نوزادان نوازش کنید


خلاصه اینکه
خیلی مراقب خودتون باشین

سلام و درود بر شما
خدا رو شکر که حالتون خوبه ، ان شاالله همیشه خوب باشین
من وقتی خجالت میکشم کلاااا سرخ میشم!‌عین لبو! باز لپ هام هم سرخ تر ایشالا که همچین آیکنی اختراع کنن

ایشالا ، امیدوارم به خیر بگذره این تابستون ، خیلی گرمه انصافا

سلامت باشین شما
ایشالا این حسن یوسف جدیده رو همین روزا بکارم توی گلدون تا حالش بیشتر جا بیاد

خیلی ممنون بابت این که همراهی می کنین
امیدوارم همیشه سلامت و شادمان باشین

Baran یکشنبه 16 تیر 1398 ساعت 17:30 http://haftaflakblue.blogsky.com/

سلام و
عرض ارادت خدمت دکتر میمِ عزیزو
بزرگوار❤امید که حال تون خوب باشه و
ایام به کامِ خودتان و
احوالات خویشتن مبارک و
میزان تون❤

بابت تاخیر در پاسخ کامنت خیلی خوب شما خیلی عذر میخوام.چندین و
چند بار خوندم.واگه رو در رو همین ها رو از زبان شما می شنیدم،قطعا به علامت تایید ،توام لبخند سرمی جنباندم و
نفس عمیق میکشیدم تودلم از خداوند بابت آفریدن تون.شاکر میشدم.مثلا اینجوری،خدایا مرسی دکتر میمُ آفریدی.❤خدا خودش و
عزیزانش رو درپناه ارحمالراحمینت نگاه دار و❤موفقیتش رو افزون تر نما❤


دیگه اینکه؛
دوتا نفس عمیق و
اثاثی بکشین،شهریور رسیده و
تعطیلات وخوشی های بسیار و
باقی ماجرا
لذا مثال پیرمردا غور قور نفرماییدو
چارتا نفس عمیق بکشین و
به گل و
گلدون رسیدگی کنین وشاکر باشیم❤

سلام و درود بر شما حضرت باران
امیدوارم احوال شما هم همیشه خوب باشه

من باید عذرخواهی کنم که همیشه در پاسخ دادن و ارسال کامنت ، تاخیر میندازم
امیدوارم بر من ببخشایید

خیلی سپاسگزارم و لطف دارین و خجالت میدین و این حرفا!
خدا شما رو برای ما نگه داره

هاااا
ایشالا که زودتر شهریور برسه!
منتظرم که یه کم بیکارتر بشم ، بتونم یه دلی به دریا بزنم ، یا پایی به کوه!

گلدونامون سلام میرسونن
مخصوصا قلمه حسن یوسفی که تازه آوردیم اتاق مون

Baran چهارشنبه 5 تیر 1398 ساعت 08:36

امیدوارم حالتون خوب باشه و
ایام به کام❤
ودر تعطیلات بسر می برین و
لب دریا هندونه و
شربت می خورین
واگه وقت کردین.لطف میکنید یه خبری .یه عکسی از خودتون بهمون بدین
دکترمیم؟نفس عمیق بکشیم؟

خیلی خیلی ممنووووونم از شما حضرت باران
ممنونم از احوال پرسی تون
نه فقط بخش رفتیم و کلاس
متاسفانه تعطیلات تا شهریور خبری نیس
فقط فرصت شد دو روز برم خونه و همین
چشم حتما و حتما
الساعه ، نفس عمیق اطاعت میشود!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.