نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

برف ، برف ، برف

باز دوباره پشت پنجره نشستم ، روبروم نه تا گل ترگل و ورگل نشستن. شوپن میشنوم ؛ نور مرطوب و  ملایم و خنک ،  از لابلای ابرای درهم فشرده ی سنگین رد میشه و میاد داخل اتاق. بیرون ، برف میباره ، اگه بارش برف همینطوره ادامه داشته باشه  ، امشب زمین سفیدپوش میشه. 

این شش روزی که اینترنت قطع بود ، خیلی دردسر برای همه مون ایجاد شد. خیلی. ولی خب ، سعی کردم خودم رو وفق بدم . اول از همه این که بعد از حدود یک ماه و نیم ، عصرا رفتم دانشکده و درس خوندم و دوستامو دیدم. کتاب هواخواه رو که داشتم میخوندم ، با سرعت بیشتری خوندم و دیشب تمومش کردم. شب ها هم سعی کردم زودتر بخوابم تا برنامه م مرتب تر شه. یک چیزی رو هم فهمیدم! اینکه ما سهواً  یا عمداً  ، به سمت وابستگی بیش از حد به اینترنت و در واقع فضای «مجازی » رفتیم. منظورم از فضای مجازی ، صرفا برنامه هایی مثل تلگرام ، واتساپ ، اینستاگرام و امثالهم نیست ، بلکه فضایی هست غیر از فضای واقعی و ملموس و در دسترس سریع! فهمیدم خیلی از مطالب ، علم ، دانش ، آگاهی و سرگرمی های ما صرفا و صرفا در همین فضاهایی که اسمشونو بردم محصور شده ، یعنی اگه من رو برای یک هفته از گوشی هوشمند و یا حتی اینترنت محروم کنی ، من نه تنها در انجام کارهای پیش پا افتاده ی خودم کم توان و حتی ناتوان خواهم بود ، که حتی شاید تا حدودی هویت قانونی و حقیقی م رو هم خدشه دار ببینم! فکر کن ، دیشب با خودم فکر میکردم در حال حاضر اگه یک نسخه ی ساده برای درمان سنگ کلیه بخوان ، من سه راه پیش روی خودم دارم ، اول این که به معلومات خودم که در ذهنم ثبت شده رجوع کنم ، دوم اینکه به اطلاعات و یادداشت های خودم در دفترچه ها و کتاب ها مراجعه کنم ، و سوم اینکه به گوشی خودم پناه ببرم و از داخل کانال های تلگرام مخصوص نسخه نویسی یا پی دی اف ها و عکس های مربوط به این مطلب ، پاسخ اون مطلب رو بیابم. 

در نگاه اول ، شاید رجوع به گوشی و اینترنت ، ساده ترین ، مستندترین و بدون اشکال ترین راه باشه ، چون علاوه بر این که حجم زیادی از اطلاعات رو در درون خودش ذخیره کرده ، خیلی راحت هم در دسترس هست . بعدش مراجعه به دفترچه ها و کتاب ها راه منطقی ای باشه ، و بعد از اون ، مراجعه به معلومات خودمون و فشار آوردن به مغز و حافظه و فسفر سوزوندن برای یاداوری آموخته ها ! 

حالا فکرش رو بکن به هر دلیلی من از همه چیز محروم باشم. مثلا طی یک هفته ی گذشته به اینترنت دسترسی نداشته باشم ، یا گوشیم رو در اختیار نداشته باشم ، یا در یه روستای دورافتاده باشم که بجز خودم هیچ چیز دیگه ای در اختیارم نباشه! در اون شرایط ، من قراره چطور کار خودم رو انجام بدم ؟ 

همین فکرا ، منو به این نتیجه رسوند که باید خیلی خیلی خیلییی بیشتر ، سعی کنم فضای مجازیِ  ابریِ   معلوماتم رو ، به فضای ملموس و در دسترس ذهنم تبدیل کنم . اول از همه با مکتوب کردن اونها و بعد با به خاطر سپردن این مطالب  ، به نحوی که هر اتفاقی خارج از حیطه ی نورون های مغزم ، نتونه به این اطلاعات خدشه ای وارد کنه!


فک کن ، من توی دو سه سال اخیر ، حتی یه غزل درست و حسابی و کامل هم حفظ نکردم هااا! همه رو توی تلگرام و گوگل سرچ میکردم یا نهایتا از کتابایی که داشتم میخوندم ، زحمت حفظ کردنشونو به خودم ندادم حتی!


این کتاب هواخواه که دیشب تمومش کردم  ، داستان یه جاسوس هواخواه کمونیسته ، که اعترافات ش رو نوشته . کتاب خوبی بود واقعا. فضای حاکم بر جامعه ی کمونیستی ویتنام رو بعد از جنگ میان کمونیست های شمال و ضدکمونیست های جنوب تشریح کرد. و این که چرا ، چگونه و چطور ، این جنگ صرفا و صرفا برای «هیچی»‌ شروع شد و ادامه پیدا کرد ، و این که این همه آدم فقط و فقط برای «هیچی» مردن و نابود شدن. و من با خودم فکر کردم که چقدر جامعه ی این روزهای ما ، شبیه جامعه ی کمونیستی شوروی و چین و ویتنام اون روزهاست ، جامعه ای بسته و خفقان آور که برای رسیدن به  «هیچی»‌  زور میزنه ، و  چه به «هیچی»‌برسه و چه نرسه ، در هر صورت باخته!


نظرات 7 + ارسال نظر
فروغ شنبه 9 آذر 1398 ساعت 09:36

چرا کم فعالین شدین
سرگرمیه من همین وبلاگ خوندناس بنویسین بیشتررر

مینویسم
مینویسم
مینویسم همین روزا

بهامین یکشنبه 3 آذر 1398 ساعت 00:56

چه خوب برف پاییزی
اینجا هم چندین روز پیش یکم بارید.

بنظر من هم این یه مدت محدود و در دسترس نبودن نت ،به خودم فهموند چقدر غرق دنیا مجازی شده بودم،وچقدر دور از واقعیت
بنظرم باید تعادل داشت ،و این تایم تمرین خوبی بود واسه برقراری تعادل دراستفاده از نت

بله واقعا برف خیلی خوبه،ان شاالله امسال سال پربرکتی باشه
دقیقا دقیقا ، باعث شد یه مقدار بیشتر به فضای واقعی برگردیم و بیشتر حواس مون به دور و بر خودمون باشه

احمده جمعه 1 آذر 1398 ساعت 17:39

ممد احساس میکنم تبدیل به یه هیولای تنهای بیست و سه ساله شدم.
زود به زود اینجا بنویس حاجی

مینویسم برار ، مینویسم ایشالا
فقط اینکه خیلی حرفا هست که نمیشه اینجا نوشت،باس رو در رو صحبت کرد برار

گالیا پنج‌شنبه 30 آبان 1398 ساعت 19:19

به به برف پاییزی !
خوش به سعادتتون
واقعا همینطوره همه ی ما انقدر غرق شدیم در این فضای مجازی که خیلی چیزاهای مهمو به فراموشی سپردیم ...
حتی دوست داشتن ها و روابطمون هم مجازی شده
هرچند اهمیت و ضروریت اینترنت غیر قابل انکاره اما تاثیرات منفیه به سزایی داشته تا الان که این هم غیر قابل انکاره .
...
روزهای برفی خوبی داشته باشین در کنار بهترین هاتون

خیلی ممنونم از شما
بله متاسفانه ، فضای مجازی جدای از فوایدش ، ضررهایی هم داشته که بخشی از ضررهاش به خاطر عدم اشنایی ما با قوانین اون فضا و نیز کنترل ضعیف درونی مون بوده! مثلا همین که توهم رابطه به خیلی از ما داده و خیلی از روابطمون صرفا در این فضا تعریف میشه که عملا هیچ سود روانی و اجتماعی ای هم ممکنه نداشته باشه!

سپاس از همراهی شما ، موفق باشین

.. پنج‌شنبه 30 آبان 1398 ساعت 17:37 http://Aroundme.blogsky.com

مگه اینترنت وصل شده؟

وصلِ وصل که نه هنوز!
ولی انگار کم کم داره وصل میشه

دریا پنج‌شنبه 30 آبان 1398 ساعت 17:09

خوشبحالتون ،طرف ما حتی یه بارونم نیومد :(

ولی اینجا یکی دو روزه که بارون و برفه بجاش

دریا پنج‌شنبه 30 آبان 1398 ساعت 17:08

واقعا با حرفتون موافقم ، تو این مدت با نبود اینترنت انگار زندگیمون لنگه ، شاید خیلی هم وجودش نیاز نباشه ولی من خودم به شخصه انگار وابسته ی این فضا شدم
البته خیلیا که کسب و کارشون ازین راه بوده دستشون تو پوست گردو مونده
این خیلی بده. که یه ملتو اینجوری محدود کردن... واقعا نشون از ترسه؟از چیه!

دقیقا
اعتیاد به این فضا خیلی وقت و حوصله ی ما رو درگیر خودش کرده متاسفانه
باز اونایی که درامد دارن از این فضا ، به یه نحپ مثبتی دارن ازش استفاده میکنن ، ولی خیلی از ماها شاید بشه گفت نود درصد زمانی که استفاده میکنیم برای گذران وقت هستش و این خیلی بده

نشون از ترسه ، و از الیگارشی و دیکتاتوری!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.