نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

ماه شب سیزدهم

همون نمای همیشگی، همون حس و حال همیشگی و تکراری اما لذت بخش برای من ...مینویسم تا بعدها ، که این محیط رو نداشتم ، به یاد زیبایی ، آرامش و صفای این آلونک بیفتم و دلم براش تنگ شه...

نشسته ام پشت میز، گلدون جدید و بزرگ حسن یوسف ، گل یخ ، پتوس ها و گل قاشقی و سانسوریای قدکشیده ، کنار دستم هستن، همراه خوشه های گندم طلایی.

پرده ی پنجره رو کامل زدم کنار ، ماه شب سیزدهم ، در قلب آسمون میدرخشه...چقدر من عاشق ماه ام ...چقدر من ماه رو دوست دارم...نور نقره ای ش ، پنهان شدن گه گاهی ش پشت ابرهای پراکنده...ظرافت نورش و آرامشی که به من میده...و حرکتش که برام محسوسه و خنکایی که به محیط میده...نور ، از ورای پنجره ی باز ، میگذره و روی قالی و کتاب و لپتاب و گلها پخش میشه ، و کاش میشد این صحنه رو ثبت کرد برای همیشه ، در ذهنم این صحنه ها برای همیشه ثبت میشن...

خنکای هوا از پنجره میاد داخل ، هوا ، هوای پاییز شده . غروب ها ، از ورای این پنجره ها با ابرای گرفته و متراکم مغرب و خورشید پنهان پشت شون خیلی دیدنیه...آه از این غروب ها و از این هوا و از این آسمون....

سوندکلود ، مشغول پخش آهنگه...


امشب گلدون حسن یوسف رو عوض کردم. گذاشتمش داخل گلدون بزرگتر تا راحت تر باشه ، و سرشاخه های قدکشیده اش رو جدا کردم تا پر و بال بگیره . 


اولین گلی که کاشتم ، کلاس دوم راهنمایی بودم، برای تکلیف درس حرفه و فن. توی تعطیلات عید ، یه گلدون سفالی برداشتیم و با کمک مامان ، یه قلمه گل حسن یوسف کاشتم و بردم مدرسه. محمدرضا گل گندمی آورده بود با برگ های دراز و  سبز لطیف . هرکدوم از بچه های دیگه هم یه گلدون آورده بودن ، من هم حسن یوسف برده بودم، همه رو گذاشتیم لبه ی پنجره و یه نمای خیلی قشنگ درست شد. تا خرداد گلدون ها همونجا موندن، حسن یوسف من گل داد ، گل محمدرضا هم گل داد. گل های بقیه دوستام هم تر و تازه و رو به رشد. آخر سال گلدونامون رو برداشتیم و بردیم خونه. گلدونم رو گذاشتم پشت پنجره ، آفتاب شدید بهش خورد و خشک شد. با بی بی نگاش کردیم دیدیم خشک شده. این حسن یوسف منو یاد اولین گلی که کاشتم میندازه...یاد اولین حسن یوسفی که کاشتم و هنوز برگ های بنفش و سبز و مخملین ش در خاطرم هست...


نگاه می کنم به افق جنوب ، به کوه هایی که زیر نور ماه ، بیشتر جلوه می کنن و خط قله های به هم پیوسته شون ، در آسمون سرمه ای و نیلی دیده میشه. 

مشتاق اینم که یک شب ، این چنین ، در کویر یا دامنه ی کوه یا ساحلی ، باشم ، همراه اونهایی که دوست دارم همنشینی باهاشون رو...دور آتیشی بشینیم ، یک لیوان چای دستمون باشه و حرف بزنیم ، بخندیم، گریه کنیم ، اونقدر که تمام گره هایی که در روح و خاطرمون بسته شده باز شه.



نظرات 4 + ارسال نظر
Sevin❣️ دوشنبه 31 شهریور 1399 ساعت 17:35

سلام جانان... خیلی خیلی نوشته هاتون به دل میشینه.

سلام خواهرجان
مرسی از لطفتتتت

Baran پنج‌شنبه 13 شهریور 1399 ساعت 22:34 https://haftaflakblue.blogsky.com/

الهی شکر.بابت لطف الهی و همه ی احوالات...الهی شکر❤❤❤❤
سپاس،سپاس بسیاااار بابت دعاهای نیک تان

اوه پسر!ان شاءالله بخش قلب و دل و جگرحسابی بهتون خوش بگذرهاجاق دل تون گرم و
روشن باشه همیشه
قربان شما دکتر جانامید که این ایام برای شما و همکاران تون و دبیران ودانش آموزان بخیر بگذره ....خداوند پشت و پناه تان باشه

سلامت باشین حضرت باران جان
خیلی لطف کردین

دعا کنین برامون
احوال دل تون خوب و خوش باشه و آسمون دلتون آفتابی

Baran پنج‌شنبه 13 شهریور 1399 ساعت 07:43 https://haftaflakblue.blogsky.com/

من ام عاشق ماه ام،عاشق نور و
سکوت و اوج و موج و حضیضشعاشق شبای پرستاره و
آسمون یک دست و زیبا
میگن به اونایی که دوست شون دارین،بگین که دوستتون داریم.والبته که برای بعضی ها گفتن نمیخواد،چرا که به قول همشهری عزیز مون،نشود فاش کسی آنچه میانه من و توست...ولیکن تو چشمش نگاه کردیم و
جوری که همه ی کهشون بشنون گفتیم،خیلی دوستت داریم ماه جانبه سُرفه و اهه اهم افتاد.گفت ،برو تو ،برتو ماه جان
بگذریم....
بنویسین،لطفا باشین و بنویسین و
مرسی که خیلی خوووووووووووب می نویسین
خدایا دکتر میم رو درپناه خودت همیشه سالم و
موفق و موید نگهدار باشخدایا!صدالبته دکتر میم رو به اتفاق ریحانه بانو و همه عزیزان عزیزشان سلامت و خوش و خرم...نگهدارباش
عههه.سلام نگفتم.سلام و عرض ارادت خدمت شما دکتر میم عزیز گرامینمیدونم کدام بخش هستین.ولی یادمه بخش اطفال بودین و بهتون خوش گذشته بودو
امیدکه تخصص اطفال بگیرین و بلکم روح خردسالمون باطبابت تون نمودار رشد رو درست درمون بگذرونه و
درمان شه
اجالتا یه نفس عمیق بابت واژگان درچشمه ی دل شسته ی این پست بکشیمآخیش.خدا اموات تونو رحمت کنه

سلام و درود حضرت باران عزیز

احوالتون خوب هست ایشالا؟ البته سوال ، جوابش قطعا مشخصه ، احوال شما همیشه بهاری و خوب خواهد بود ، به لطف الهی

بعلههه، سکوت و آرامش آسمون شب و ماه و هوای نیمه روشن ، چقدر لطیف و خوبه
مرسی بابت این که قدم رنجه میفرمایین و لطف میکنین و میخونین من باید از شما ممنون باشم

ما الان بخش داخلی هستیم ، هفته ی بعد تموم میشه ان شااله، بخش اینترنی اطفال رو هم سه ماه قبل تموم کردیم ، بخش بعد ، ان شاالله قلب خواهد بود مرسی بابت آرزوی خوب تون

تن تون سلامت باشه حضرت باران که به قول حدیثی ، نعمتان لایعرفان ، الصحه و الامان
صحت و سلامت و امنیت خاطر ، گوارای وجود مهربان تون

Aurora چهارشنبه 12 شهریور 1399 ساعت 01:22 https://nafas777.blogsky.com/

از اینکه هنوز کسایی هستن که وبلاگنویسی میکنن خوشحالم

این خوشحالی دوطرفه س
مرسی از همراهی تون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.