نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

پاییز...

باغ ای مادر گل...

باغ ای رنگارنگ...

کاش می دانستی

تک سواری هم از باغ گذر خواهد کرد...

تک سواری که قدم هاش هراس انگیز است...

نام او پاییز است...


ِآب و آّتش....

آب را بر آتش ریختم

آتش بی بال و پر شد

اما

آب بال و پر در آورد

عشق

دیوانگی پدیدار هاست!



قدمعلی سرامی

مهدی اخوان ثالث...

امروز چهارم شهریور سالروز درگذشت مهدی اخوان ثالث...یادش گرامی باد...


به دیدارم بیا هرشب

در این تنهایی تنها و تاریک خدامانند

دلم تنگ است

بیا ای روشن ای روشن تر از لبخند

شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها

دلم تنگ است


بیا بنگر چه غمگین و غریبانه

در این ایوان سرپوشیده

وین تالاب مالامال

دلی خوش کرده ام با این پرستو ها و ماهی ها

و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی

بیا ای هم گناه من درین برزخ

بهشتم نیز و هم دوزخ

به دیدارم بیا ای هم گناه من...ای مهربان با من

که اینان زود می پوشند رو در خواب های بی گناهی ها

و من می مانم و بیداد بی خوابی

در این ایوان سرپوشیده ی متروک

شب افتاده است در و در تالاب من دیریست در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهیها

پرستو ها

بیا امشب که بس تاریک و تنهایم

بیا ای روشنی اما بپوشان روی

که می ترسم ترا خورشید پندارند

و می ترسم همه از خواب برخیزند

و می ترسم همه که چشم از خواب بردارند

نمی خواهم ببیند هیچ کس ما را

نمی خواهم بداند هیچ کس ما را

و نیلوفر که سر بر می کشد از آب

پرستو ها که با پرواز و باآواز

و ماهی ها که با آن رقص غوغایی

نمی خواهم بفهمانند بیدارند

شب افتاده است و من تنها و تاریکم

و در ایوان و در تالاب من دیریست در خوابند

پرستوها و ماهیها و آن نیلوفر آبی

بیا ای مهربان با من!

بیا ای یاد مهتابی!



هوا دلگیر

در ها بسته

سرها در گریبان

دست ها پنهان

نفس ها ابر

دل ها خسته و غمگین

درختان اسکلت ها بلور آگین

زمین دل مرده

سقف آسمان کوتاه

غبار آلوده مهر و ماه

زمستان است...



مهدی اخوان ثالث

آسمان شهریور...

آرزویم این است

که این شهریور جور دیگری بیاید

آسمان نه مثل هر سال

امسال جور دیگری آبی

آفتاب بر بام خانه هامان جور دیگری بتابد

ابری اگر بارانیست جور دیگری با ما

آدم ها جور دیگری با هم

زندگی ها جور دیگری باشند

آرزویم این است

یک روز حال من جور دیگری باشد

به سراغت بیایم

جور دیگری نگاهم کنی

جراتی داشته باشم

جور دیگری بگویم

"دوستت دارم"



نیکی فیروز کوهی

شهریور...

شهریور

شاید مردی است

با موهای جو گندمین

خسته از داغ جا مانده بر سینه

دستی تکان می دهد

به "مهر"...



حمید جدیدی

روز پزشک...

این پست واسه بچه های علوم پزشکیه...

بذار از اول بگم...

سلامتی روز اول که رفتی مدرسه و بهت گفتن باید دکتر بشی...

سلامتی تلاشت واسه دبیرستان تیزهوشان و نمونه و کنکور و دانشگاه...

سلامتی شبایی که واسه نیم نمره بیشتر شدن تو نهاییا عذاب کشیدی...

سلامتی شبایی که واسه ی تست بیشتر زدن تا سه شب بیدار بودی...

سلامتی شبایی که دوستای فابت رفتن بیرون عشق و حال و تو نرفتی و درس خوندی...

سلامتی شهریور و عیدی که نرفتی مسافرت با خانواده و تنها با کتابات خوابیدی...

سلامتی روز کنکوری که قلبتو کف دستت احساس کردی....

سلامتی شب اعلام رتبه ها...

سلامتی روزی که قبول شدی و خیالت واسه چند روز راحت شد...

سلامتی روز ثبت نام دانشگاهت که با یه کیف از خانواده و دوستات جدا شدی و رفتی شهر غربت...

سلامتی عشقی که هیچی نداشتیو بغض شد ته گلوت...

سلامتی دویدنت واسه درسای نیم واحدیت...

سلامتی درسای سختت که روحتو جلو چشت آورد...

سلامتی شب امتحان...

سلامتی روز اول کار آموزیات و رزیدنت شدنت...

سلامتی کمک کردنت به پرسنل...

سلامتی شبایی که به جای قدم زدن لب ساحل با عشقت   توو راهروی بیمارستان تلف شد...

انگور...

خدا کند انگورها برسند

جهان مست شود

تلو تلو بخورند خیابان ها

به شانه ی هم بزنند

رییس جمهور ها و گداها


مرزها مست شوند...

برای لحظه ای تفنگ ها یادشان برود دریدن را

کاردها یادشان برود

بریدن را

قلم ها آتش را

آتش بس بنویسند


خدا کند مستی به اشیا سرایت کند


پنجره ها

دیوار ها را بشکنند


و 

تو

با من بزن پیاله ای دیگر

به سلامتی باغ های معلق انگور...!!!



الیاس علوی

گریه...

در گلوی من

ابر کوچکی ست

می شود مرا بغل کنی؟
قول می دهم

گریه کم کند...



مژگان عباسلو

کودک...

روزهای برفی

طولانی ترند

برای کودکی

که از سوراخ کفشش

به زمستان می نگرد...



رضا یاوری

حرف های خسته ی ما...

ما...

کاشفان کوچه های بن بستیم...

حرف های خسته ای داریم...

این بار

پیامبری بفرست

که تنها گوش کند...



گروس عبدالملکیان

فاصله ...

فاصله

همیشه به بزرگی بین دو کوه نیست

فاصله

گاهی به اندازه ی هوایی ست

که بین دستان من و تو

نفوذ می کند...



لیلا عباسعلی زاده

سرودن...

بی آن که بوی تو مستم کند

تا ده می شمارم

انگشتانم گرد کمرگاه مدادم تاب می خورند

و ترانه ای متولد می شود

که زاده ی دست های توست

شاعرم

به از تو سرودن معتادم



شمس لنگرودی

اندوه

بسیار سال ها گذشت تا بفهمم  آن که در خیابان ها می گرید

از آن که در گورستان ها می گرید غمگین تر است

سال ها گذشت  و من از خیابان های بسیار از گورستان های بسیاری گذشتم

تا فهمیدم

آن که حتی در خلوت خانه ی خویش نمی تواند بگرید

از همه اندوهناک تر است...



حسن آذری

عقاید کهنه

فقط یک نفر را می شناسم که معقول و سنجیده رفتار می کند

او خیاط من است

زیرا هر بار که مرا می بیند از نو  اندازه  گیری می کند

بقیه به معیار ها و عقاید کهنه ی خود درباره ی من پایبند هستند!



جورج برناو شاو