نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

قفس...

آخرین پرنده را هم رها کردم

اما

هنوز غمگینم...

چیزی در این قفس خالی هست

که آزاد نمی شود...!



گروس عبدالملکیان

کوزت/عشق/ماریوس

ماریوس:

-آیا باز هم به لوکزامبورگ می آید؟

-نه آقا

-در آن کلیسا است که برای شنیدن قداس می آید;مگر نه؟

-دیگر بدانجا هم نمی آید

-باز هم در همان خانه منزل دارد؟

-نه تغییر منزل داده

-پس کجا منزل کرده؟

-به کسی نگفته


چه چیز ناگواری است که آدمی آدرس جان خود را نداند!



بینوایان /ویکتور هوگو

فریادها...

فریادهای زده نشده

یواش یواش می شود

همان چین و چروک های روی صورت!


سامویل بکت

بیداری

روزی بر گونه های این مملکت بوسه ای

و بر بالینش این یادداشت را می گذارم و می روم

آنقدر زیبا خفته بودی بودی که نتوانستم بیدارت کنم!



عزیز نسین

بزرگوار

خدایا...!


اندیشه و احساس مرا در سطحی پایین میاور که زرنگی های حقیر و پستی های نکبت بار و پلید "شبه آدم های اندک" را متوجه شوم

چه دوست تر می دارم "بزرگواری گول خور" باشم تا هم چون اینان "کوچک واری گول زن"...



دکتر علی شریعتی

آزادی

پدربزرگم مردی

آزادخواه بود

پیش از آنکه تیربارانش کنند

تمام شعرهایش را

پای درخت انار باغچه چال کرد

من هیچ وقت شعر هایش را نخواندم

اما از انارهای باغچه می شود

فهمید

"آزادی"

باید

"سرخ" و "شیرین" باشد...!



عبدالرضا مولوی