نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

نسیم کوهسار

اینجا ، صفحه ایست برای نوشتن حرف هایی که گاه ، درون ذهن آدم ورجه وورجه می کنند! و برای نوشتن حرف هایی که هیچ گاه ، بر زبان نیاورده ایم!

صدای سخن عشق




هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وانکه این کمار ندانست در انکار بماند

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند

شانس

من بسیار به شانس و اقبال عقیده دارم

و متوجه شده ام هرچه بیشتر پشتکار و تلاش کنم

بیشتر شانس می آورم !



استفان لیکاک

چای

این مرد را که باز در تلخی غم است
          مهمان به قند کن چای ات اگر دم است

   علیرضا آذر                                                          

مهر

به کسی کینه نگیرید

دل بی کینه قشنگ است

به همه مهر بورزید

به خدا مهر قشنگ است

دست هر رهگذری را بفشارید به گرمی

بوسه هم حس قشنگی است

بوسه بر دست پدر

بوسه بر دست مادر

لحظه ی حادثه بوسه قشنگ است

بفشارید به آغوش عزیزان

پدر و مادر و فرزند

به خدا گرمی آغوش قشنگ است

نزنید سنگ به گنجشک

پر گنجشک قشنگ است

پر پروانه ببوسید

پر پروانه قشنگ است

نسترن را بشناسید

یاس را لمس کنید

به خدا لاله قشنگ است

همه جا مست بخندید

همه جا عشق بورزید

سینه با عشق قشنگ است

بشناسید خدا را

هر کجا یاد خدا هست

سقف آن خانه قشنگ است...



فریدون مشیری

حیات من

درود بر دست های تو باد

آنگاه که پر می کشند به سوی من

که سپیدی شان آوازم

و بوسه هایشان حیات من است


پاهایت رودی از تداوم

چونان رقاصه ای که با جاروبی می آویزد


امروز در رگ هایم

خون تو جاری است

جریانی لطیف

ساده

و ابدی



پابلو نرودا

فقر

و فقر

خانه ی همسایه بود که

حتی گلدان خانه اش نیز وصله داشت



مهدی ریحانی

شازده کوچولو

شازده کوچولو به سیاره ی دوم رفت

آنجا فقط یک پادشاه تنها زندگی می کرد

بعد از ملاقاتی کوتاه شازده کوچولو خواست که سیاره را ترک کند

اما فرمانروا که دلش می خواست او را نگه دارد گفت:

نرو...تو را وزیر دادگستری می کنیم


شازده کوچولو گفت: اینجا کسی نیست که من او را محاکمه کنم


فرمانروا گفت: خب خودت را محاکمه کن! این سخت ترین کار دنیاست! اینکه بتونی درباره ی خودت قضاوت درستی داشته باشی و عادلانه خودت رو محاکمه کنی...



آنتوان دو سنت اگزوپری

عقرب!

ما را مثل عقرب بار آورده اند,مثل عقرب!

ما مردم صبح که سر از بالین ور می داریم

تا شب که سر مرگمان را می گذاریم

مدام همدیگر را می گزیم

بخیلیم ,بخیل!

خوشمان می آید که سر راه دیگران سنگ بیاندازیم

خوشمان می آید که دیگران را خوار و فلج ببینیم...



کلیدر...محمود دولت آبادی

جزیره

سالهاست

که از جزیره متروک

نامه ای را در بطری روانه ی آب های عالم کرده ام...

اگر کسی عاشق باشد

می تواند کلماتم را بخواند

به هر زبانی

در هر سرزمینی...


گاهی فکر می کنم

کسی می آید

و با همان شیشه برایم شراب می آورد!



عمران صلاحی

پاک

انسان هایی بودیم

که به پاک کردن

عادت داشتیم


ابتدا اشک هایمان را

پاک کردیم

سپس یکدیگر را




ایلهان برک

مترجم : سیامک تقی زاده

سوزان سانتاگ



سوزان سانتگ ( Susan Sontag) ‏(۱۶ ژانویه ۱۹۳۳–۲۸ دسامبر ۲۰۰۴) نویسنده، نظریه‌پرداز ادبی و فعال سیاسی آمریکایی بود. از مشهورترین نوشته‌های او مقالهٔ «علیه تفسیر» است.

سانتاگ به نوشتن و صحبت کردن، و یا سفر به مناطق درگیری وافری داشت، از جمله در طول جنگ ویتنام و محاصره سارایوو فعال بود. او در مورد عکاسی، فرهنگ و رسانه، ایدز و بیماری، حقوق بشر، و کمونیسم و ایدئولوژی چپ مقالات متعددی نوشته است. مقالات و سخنرانی‌های او گاهی مورد انتقاد واقع می‌شدند. مجله نقد کتاب نیویورک او را «یکی از با نفوذترین منقدان نسل خود» نامید.