درود بر دست های تو باد
آنگاه که پر می کشند به سوی من
که سپیدی شان آوازم
و بوسه هایشان حیات من است
پاهایت رودی از تداوم
چونان رقاصه ای که با جاروبی می آویزد
امروز در رگ هایم
خون تو جاری است
جریانی لطیف
ساده
و ابدی
پابلو نرودا
شازده کوچولو به سیاره ی دوم رفت
آنجا فقط یک پادشاه تنها زندگی می کرد
بعد از ملاقاتی کوتاه شازده کوچولو خواست که سیاره را ترک کند
اما فرمانروا که دلش می خواست او را نگه دارد گفت:
نرو...تو را وزیر دادگستری می کنیم
شازده کوچولو گفت: اینجا کسی نیست که من او را محاکمه کنم
فرمانروا گفت: خب خودت را محاکمه کن! این سخت ترین کار دنیاست! اینکه بتونی درباره ی خودت قضاوت درستی داشته باشی و عادلانه خودت رو محاکمه کنی...
آنتوان دو سنت اگزوپری
ما را مثل عقرب بار آورده اند,مثل عقرب!
ما مردم صبح که سر از بالین ور می داریم
تا شب که سر مرگمان را می گذاریم
مدام همدیگر را می گزیم
بخیلیم ,بخیل!
خوشمان می آید که سر راه دیگران سنگ بیاندازیم
خوشمان می آید که دیگران را خوار و فلج ببینیم...
کلیدر...محمود دولت آبادی
سالهاست
که از جزیره متروک
نامه ای را در بطری روانه ی آب های عالم کرده ام...
اگر کسی عاشق باشد
می تواند کلماتم را بخواند
به هر زبانی
در هر سرزمینی...
گاهی فکر می کنم
کسی می آید
و با همان شیشه برایم شراب می آورد!
عمران صلاحی
انسان هایی بودیم
که به پاک کردن
عادت داشتیم
ابتدا اشک هایمان را
پاک کردیم
سپس یکدیگر را
ایلهان برک
مترجم : سیامک تقی زاده
سوزان سانتگ ( Susan Sontag) (۱۶ ژانویه ۱۹۳۳–۲۸ دسامبر ۲۰۰۴) نویسنده، نظریهپرداز ادبی و فعال سیاسی آمریکایی بود. از مشهورترین نوشتههای او مقالهٔ «علیه تفسیر» است.
سانتاگ به نوشتن و صحبت کردن، و یا سفر به مناطق درگیری وافری داشت، از جمله در طول جنگ ویتنام و محاصره سارایوو فعال بود. او در مورد عکاسی، فرهنگ و رسانه، ایدز و بیماری، حقوق بشر، و کمونیسم و ایدئولوژی چپ مقالات متعددی نوشته است. مقالات و سخنرانیهای او گاهی مورد انتقاد واقع میشدند. مجله نقد کتاب نیویورک او را «یکی از با نفوذترین منقدان نسل خود» نامید.
تنهاتر از آنم
که واقعیت داشته باشم
به خیابان می روم
و ساعت ها در خودم قدم می زنم
از تو
تنها خاطره ای مانده است
که امشب
چون اسبی زینش می کنم
بر آن می تازم
از استخوان هایم بیرون می زنم
اسبی
که رد سم هایش بر دشت
سطری ست
که در دوردست شعر می شود...
گروس عبدالملکیان
شب قدر سه متحجر حافظ قرآن (مثلهم کمثل الحمار یحمل اسفارا) برای کسب ثواب بیشتر تصمیم به ترور علی و معاویه و عمروعاص می گیرند...برای ثواب...برای بهشت...برای پیاده کردن حکومت الله...ثواب خیر بردن بیشتر...
اما "مکرو و مکرالله والله خیر الماکرین" البته که مکر خدا بزرگتر است...هر سه برای تصمیمی که دارند تیغ بر می کشند اما قرار نیست نام معاویه و عمروعاص با شب قدر گره بخورد...قرار نیست مردم تا ابد بگویند معاویه و عمروعاص شهید محرابند...قرار نیست مکر آنان بهم هدف بنشیند...
این است که مکر خدا به هدف می نشیند...عمروعاص بهم واسطه ی بیماری در نماز حاضر نمی شود و معاویه هم به مدد نگهبانانش زخمی سطحی بر می دارد و زنده می ماند...
اما علی...
علی را برسجاده می زنند تا مردم نادان شام بپرسند مگر علی هم نماز میخواند!؟
علی بایست در شب قدر رستگار شودتا هر سال دشمنانش هم ناگزیر به ذکر یادش باشند...
علی باید در شب قدر شهید شود تا نامش هم ردیف قرآن گردد...
این معجزه ی خداست...هنگامی که بناست عزیزانش را نامدار کند هیچ نیرویی توانایی پایین کشیدن نام بنده ی برگزیده اش را نخواهد داشت...و اینجاست که شب قدر مقدر می شود...
دکتر محمد نوبخت
بچه وقتی خاطره پیدا کرد و توانست گذشته را به یاد بیاورد دیگر بچه نیست...
هر چند این گذشته فقط چند ساعت پیش باشد!
سووشون ,سیمین دانشور
فرانسوا موریاک ( François Mauriac) روزنامه نگار، نویسنده و شاعر فرانسوی و برنده جایزه ادبی نوبل سال ۱۹۵۲ یکی از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم اروپا محسوب شدهاست. او در روز یکم سپتامبر سال ۱۹۷۰ در ۸۵ سالگی درگذشت.
فرانسوا موریاک در سال ۱۸۸۵ در بوردو از بنادر بزرگ فرانسه متولد شد، در ۱۹۳۳ به عضویت فرهنگستان کشورش در آمد، سال ۱۹۵۲ جایزه ادبی نوبل را دریافت کرد و سرانجام بعد از نزدیک به هفتاد سال نویسندگی، در اول سپتامبر سال ۱۹۷۰ در شهر پاریس از دنیا رفت. با تمام تلاشهای او در این عرصه این جمله تمسخرآمیز و نیشدار ژان کوکتو (Jean Cocteau) شاعر، نقاش، فیلمساز، نمایشنامه نویس و کارگردان تئاتر فرانسوی درباره او تأمل برانگیز است که گفته بود: موریاک بیچاره! اگر بمیرد میتوان دربارهاش گفت همه چیز را داشتهاست، مگر همه چیز را!
برای من خواندن این که شن های ساحل نرم است بس نیست
می خواهم که پاهای برهنه ام آن را حس کنند...
به چشم من هر شناختی که مبتنی بر احساس نباشد بیهوده است...
مایده های زمینی,آندره ژید