-
باران...
چهارشنبه 22 آذر 1396 19:42
دوباره باران گرفت باران معشوقه ی من است به پیش بازش در مهتاب می ایستم می گذارم صورتم را و لباس هایم را بشوید اسفنج وار باران یعنی برگشتن هوای مه آلود شیروانی های شاد! باران یعنی قرار های خیس باران یعنی تو برمی گردی...! یعنی شعر برمی گردد... نزار قبانی پی نوشت: چقدر خوبه این نزار قبانی... چقدر خوبه بارون... پی نوشت ۲:...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 آذر 1396 01:00
مثل این که چالشی راه انداختن دوستان از یه تیکه و جمله از شعر یا متن با دستخط خودشون ! استاد حسنلو ی عزیز هم ما رو به این چالش دعوت کردن من متاسفانه نمی تونم با لپ تاب عکس رو اینجا آپلود کنم! باید برین از لینک زیر دانلود کنینش! سکوت را می پذیرم... بابت کیفیت پایین عکس هم عذرخواهم! برگ داخل تصویر هم امانتی ست از باغ...
-
جمعه...
جمعه 17 آذر 1396 20:30
من انبوهی از این بعدازظهرهای جمعه را بیاد دارم که در غروب آنها در خیابان از تنهایی گریستیم ما نه آواره بودیم، نه غریب اما این بعدازظهر های جمعه پایان و تمامی نداشت می گفتند از کودکی به ما که زمان باز نمی گردد اما نمی دانم چرا این بعد از ظهر های جمعه باز می گشتند... احمدرضا احمدی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 آذر 1396 01:10
«دلم گرفته برایت» ، زبان ساده ی عشق است سلیس و ساده بگویم ، «دلم گرفته برایت»... حسین منزوی دکلمه ی زیبای این غزل با صدای فرخ نعمتی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 آذر 1396 19:06
ای عطر ریخته عطر گریخته دل عطردان خالی و پر انتظار توست غم یادگار توست... سیاوش کسرایی
-
اطرافیان!
شنبه 11 آذر 1396 20:49
همه ی ما توی دور و بری هامون افرادی رو داریم که فکر می کنیم احمقن!(بی رودربایستی!) حتی شاید خود ما از نظر بقیه احمق باشیم!(بلانسبت خوانندگان متن!) و حتما و قطعا این رو خوب میدونید که بحث کردن با یه احمق ، چقدر سخت ، کسالت آور و دیوانه کننده است! راهکارش چیه!؟ بیاین از امروز به بعد(البته باید بگم امشب ، چون الان شبه!!)...
-
تورم؟
پنجشنبه 9 آذر 1396 20:23
یه نکته ی جالبی که توی بازار مملکت ما وجود داره اینه که اصلا تورم در قیمت اجناسش وجود نداره! یا اگر هم هست تورم منفی هست!! مثلا من از یک سال قبل تا الان که شیر پاکتی رو دارم میخرم ، قیمتش همون ۱۵۰۰ تومنی که بوده باقی مونده و اصلا افزایشی پیدا نکرده! حالا این که حجمش از یک لیتر رسید به ۹۰۰ میلی لیتر و الان هم شده ۷۵۰...
-
خانواده ی تیبو
یکشنبه 5 آذر 1396 23:09
یکی از زیباترین رمان هایی که تا الان خوندم ، «خانواده ی تیبو» هست ، نوشته ی «رژه مارتن دوگار» فرانسوی. موقعی که می خواستم یه رمان نسبتا طولانی برای خوندن انتخاب کنم ، اول نظرم بر خوندن «ژان کریستف» بود ، ولی یادم اومد که رضا قرار بوده «ژان کریستف» رو امانت بگیره و بخونه و به همین خاطر گفتم یه کتاب دیگه رو امانت بگیرم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 آذر 1396 23:01
پرتوی نور روی تو ، هر نفسی به هر کسی می رسد و نمی رسد ، نوبت اتصال من! حضرت سعدی! پ.ن: مرحوم سعدی ، همیشه مترصد اتصال سیم برق خویش به مولد برق چهره ی محبوب بودند! اتصال شان مستدام باد!!
-
چه کسی؟
شنبه 27 آبان 1396 00:37
برای من ماجرای مردی را نقل کردند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب ها بر کف اتاق می خوابید! تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده است... چه کسی؟ چه کسی برای ما بر زمین خواهد خوابید؟ آلبر کامو پ.ن: چه کسی برای ما بر زمین خواهد خوابید!؟ پ.ن۲: ساعت ۱۲ امتحان فارما و پاتو دارم...!
-
بازگشت...
جمعه 19 آبان 1396 22:45
ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران بیداری ستاره ، در چشم جویباران آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران بازآ که در هوایت خاموشی جنونم فریادها برانگیخت از سنگ کوهساران ای جویبار جاری،زین سایه برگ مگریز کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران گفتی به روزگاران مهری نشسته بر دل بیرون نمی توان کرد...
-
اعتدال پاییزی
جمعه 31 شهریور 1396 16:15
شیش ماه از اعتدال بهاری رد شد...دوباره اعتدال پاییزی از راه رسید...هوا دوباره یه طوری مثل بهار شد...خنک و گه گاه ابری...ظاهرش که مثل بهاره...ولی خیلی فرق داره با بهار...دیگه شکوفه ای روی درختا نیست...هوا سرد تر میشه...آسمون ابری تر...چشم ها اندوهگین تر...دل ها گرفته تر...
-
حصیرستان ۲
یکشنبه 19 شهریور 1396 23:40
به کریم آقای بوزرجمهری گفتند: اسناد خرید کاه و جو اداره ی دواب زیاد شده ، اجازه می دهید آن ها را بسوزانیم؟ او گفته بود: یک رونوشت از هرکدام برداری ، آن وقت آن ها را محو کنید. یک شوخی دیگر هم به او نسبت می دهند که با ماده ی سوختن همراه است. می گویند به دستور او ، پهن ها و تپاله های زیر دست و پای اسب ها را قرار شد...
-
حصیرستان!
یکشنبه 19 شهریور 1396 01:45
آقا من یه کتابی رو یهویی تو قفسه های کتابخونه پیدا کردم که واقعا عالیه! کاملا به مذاقم خوش میاد!! به اسم حصیرستان ، از دکتر باستانی پاریزی! یه کتابی هست که در مورد مسائل تاریخی هستش! و همون طور که میدونین احتمالا ، تاریخ هم یکی از مسایلی هست که خیلی بهش علاقه دارم! حتی در یه برحه ی زمانی ای ، خیلی دوست داشتم که در...
-
در هم و بر هم ها...
پنجشنبه 16 شهریور 1396 02:22
امروز که از راه برسه ، دقیق دقیق سه هفته از شروع تعطیلات تابستونی ما میگذره...توی این سه هفته ، چند تا کتاب خوندم که معرفی شون میکنم! اولین روزای تعطیلات ، چهار جلد آخر «آتش بدون دود» از نادر ابراهیمی رو خوندم...سه جلد اولش رو سه هفته ی قبل ترش در طول کورس قلب و بازه ی امتحاناش خونده بودم...کتاب فوق العاده قشنگی...
-
طبیبانه!
شنبه 21 مرداد 1396 21:36
۱ ) سلام دکتر جان زانویم صدا میده بدون درد تو تلگرام نوشته بود علایم آرتروز زانو هستش اولا درسته یا نه؟ ثانیا چیکار کنم برا جلوگیری کردن. پاسخ: سلام ، نه آقا مشکلی نیست خیالت راحت! ۲) سلام دکتر دستام پوسته پوسته شده مشکل چیه چیکار کنم. (عکس هایش را فرستاده: یک خراش یک میلی متری نوک انگشت شست!) پاسخ: تماس با آب منطقه...
-
احوالات!
جمعه 20 مرداد 1396 00:01
تو نیستی که ببینی چگونه می گذرد نسیم روح تو در باغ بی جوانه ی من... #فریدون_مشیری پ.ن: هر شب با بچه ها میریم بیرون ورزش می کنیم...تا ۱.۵-۱ شب... امشب نرفتم...یه طوری ام اصن... عصرا نباید زیاد خوابید اصلا...حتی اگه دو روز پشت سر هم ، خیلی کم خوابیده باشی و روز قبل یه امتحان سخت ، مث فیزیوپاتوی قلب داشته باشی و ظهر هم...
-
مکتوبات ۸
جمعه 13 مرداد 1396 00:43
دیروز با خودم فکر می کردم چی می شد توی زمان هخامنشیان به دنیا می اومدم و همراه با درباریان ، تابستون رو توی ییلاقات و زمستون رو توی شوش و بهار رو توی شیراز زندگی می کردم تا این قدر گرما و سرما اذیت نکنه آدمو! این پابند بودن به زمین ، پابندی به آدما و تفکرا و خیلی چیزای دیگه م دردسری هست واسه خودشا...کاش می شد سفر کرد...
-
مکتوبات ۷
سهشنبه 3 مرداد 1396 02:05
-
مخلوعات!
دوشنبه 2 مرداد 1396 14:51
-
مکتوبات ۶
شنبه 31 تیر 1396 02:37
-
مکتوبات ۵
جمعه 30 تیر 1396 15:49
-
مکتوبات ۴
دوشنبه 26 تیر 1396 23:50
-
مکتوبات ۳
جمعه 23 تیر 1396 02:34
-
مکتوبات ۲
پنجشنبه 22 تیر 1396 16:22
-
مکتوبات!
چهارشنبه 21 تیر 1396 16:13
-
این روزا!
سهشنبه 30 خرداد 1396 11:40
خب ، کم کم هم بهار داره تموم میشه و هم ماه رمضون...هر دو تاش برام تازگی ها و اتفاقات خاص خودش رو داشت... این روزا شدیدا دلم می خواد یه مشغولیتی برا خودم داشته باشم و سرم گرم باشه!چمدونم ، جلسه ای ، ورزشی ، کاری ، ولی هیچ کدوم دور و برم وجود ندارن و به ناچار ، وقت خودم رو با تمیز کردن اتاق و خوندن کتاب و فیلم دیدن و یه...
-
خریدن لنین
دوشنبه 22 خرداد 1396 04:57
یکی از دوستان جان ، چند روز قبل ، کتابی رو بهم معرفی کرد تا برم و براش بخرم...منم چهارشنبه ی قبل ، رفتم پردیس کتاب و براش اون کتاب رو خریدم! ولی قبل از این که کتاب رو بهش بدم ، شروع کردم به خوندنش! این کتاب ، اسمش «خریدن لنین» هست و یه مجموعه داستان کوتاه هست از چند تا نویسنده ی مختلف . اولین داستانش هم هم نام خود...
-
مارکز!
دوشنبه 15 خرداد 1396 19:48
کتابی که دیشب خوندنش رو شروع کردم ، «داستان های کوتاه» از «گابریل گارسیا مارکز» و به انتخاب و مقدمه ی « احمد گلشیری» هست! یکی از دوستام ، داستان های کوتاه «آنتوان چخوف» رو با همین انتخاب و مقدمه ی احمد گلشیری شروع کرده بود و از مقدمه ی گلشیری که بر این کتاب نوشته بود و چخوف رو معرفی کرده بود ، خیلی تعریف کرده بود ، من...
-
کتاب ها
دوشنبه 15 خرداد 1396 02:54
حدود دو هفته ی قبل ، کتاب «پرواز شب» از آنتوان دو سنت اگزوپری رو شروع کردم و چند روز قبل هم تموم شد! کتاب خوبی بود! حس معلق بودن و نامعلوم بودن سرنوشت آدم ، درش احساس می شد ، همون طور که آدم وقتی در حال پرواز هست ، و اون هم تازه پرواز شبانه ، اون حس رو داره...! کتابی هم که پنج شش روز قبل شروع کردم و صبح امروز تموم شد...